باسمه تبارک و تعالی (۲۱۹)
«گم شدن فرزند»
«آزاد کردن نیروهای عظیم متراکم موجود در نعمتها»
🔴در اتاق نشسته بودم. ناگهان مادر بچه ها به خانه آمد. با استرس و ترس عمیقی فریاد زد دخترمان نیست! گم شده! بدون اینکه بایستد و توضیحی بدهد از خانه رفت! من هم مانده بودم یک دفعه چه شده! انصافا مدیریت بحران هم خوب چیزی است! دیگران را سکته ندهید😊
👈چیزی شبیه تجربه ی سقوط آزاد در شهر بازی ها بود! در آن آرامش یک دفعه همه چیز طوفانی شد! یعنی چه گم شده؟!
👈گویا ته دلم خیلی نگران نبودم ولی در هر حال من هم بیرون رفتم. دیدم این فرزند دلبند به جای آنکه به کلاسشان برود رفته مغازه ی مجتمع دارد ویترین را نگاه میکند!
👈القصّة! مادرشان منقلب و پریشان مانده بود چه بگوید! میگفت گمان میکردم دیگر فرزندم را نمیبینم! آن لبخندها را! آن محبّتها را! آن عزیز دلم را!
👈برگشتیم خانه! گویا اصلا اتّفاقی نیافتاده بود! انگار این ما نبودیم که تا یک دقیقه قبل در طوفانی عجیب بودیم و حال که به ساحل رسیده بودیم همه چیز یادمان رفته بود! حالا برگردیم دوباره به همان زندگی قبلمان!
🔹به یاد قرآن افتادم! آن حقیقت عظیم! آن استوانه ی نور که چه بی صدا در خانه هایمان بنشسته در گوشه ای! از حضورش غافلیم. ای به فدای تو ای قرآن عزیز! ای همدم و مونس ابدی پاکان! ای شافع مشفّع! ای ظاهر انیق و باطن عمیق!
👈در این لحظه معنای دو آیه ی قرآن کریم گویا برایم مقداری حلّ شد! آنجا که از انسانها گله میکند! آیه ی ۸۳ سوره ی مبارکه اسرا:
📖«وَ إِذا أَنْعَمْنا عَلَى الْإِنْسانِ أَعْرَضَ وَ نَأى بِجانِبِهِ وَ إِذا مَسَّهُ الشَّرُّ كانَ يَؤُساً»