باسمه تبارک و تعالی (۲۲۰) «ترشی آلبالو» «تنها آن حال و کمالی در نهایت مفید است که خراج سلطنت فقر باشد!» 🍒درب یخچال را باز کردم! جایتان خالی! دیدم آن آلبالوهای باغ یکی از بستگان که ترشی کرده بودیم آن گوشه است! خیلی تشنه ام بود! گفتم چند تایی از اینها بخورم! 🍒چندتایی خوردم که دیدم سرکه در گلویم شکست! نفسم قطع شد! طوری بود که حتّی خر خر هم نمیتوانستم بکنم! کسی هم متوجّه نمیشد!😵 👈انگار انسان در یک لحظه از همه چیز بریده شده و با خودش تنها میشود! چند لحظه ای گذشت و نفسم برگشت! ✋با خود گفتم ای انسان ضعیف! ما غرّک بربّک الکریم! چه شد آن همه همه هیاهو و قیل و قال و کرّ و فرّ؟! با یک قطره سرکه نزدیک بود از بین بروی! ✋این ضعفت را ببین! اینقدر أنا أنا نگو! وقتی چنین ضعیفی دیگر علوّی در کار نیست که مبتنی بر آن استعلائی داشته باشد! با این توهّم استعلاء مبارزه کن و حقیقت خود را بهتر ببین! 💡به ذهنم خطور کرد مطلبی در همین زمینه بنویسم. خیلی کلیدی است. آدمی تا به این ضعف و نیازش پی نبرده و به شکل آگاهانه آن را نپذیرد به شکل واقعی آماده ی خدا شناسی و خدا پرستی نمیشود! ✅مگر خدا کیست؟ همانکه به شکل وجودی رافع این نیازهاست. وقتی ما واقعا نیازی در خود قائل نباشیم به همان مقدار خدایمان را هم نشناخته ایم! 👈ما در عالم واقع فقر محضیم و خداوند متعال غنیّ مطلق! آنچه مشکل ایجاد کرده آن است که در عالم ادراکمان برعکس شده است! 👈ما غنیّ مطلقیم و خدایی در ذهنمان ساخته ایم که اگر دقّت کنیم خدایی است که عین فقر و نیاز بوده و ساخته ی خود ماست! همه ی مشکل در همین است.