👈مولوی نیز در مثنوی برداشتی باطنی از آن ارائه نموده و مراد از عجائز را افرادی میداند که به فقر وجودی و عجزشان توجّه وجودی پیدا کرده اند! 👈برخی نیز مراد را انسانهایی میدانند که عاجز از توانایی های ذهنی قوی هستند. غزالی نیز در احیاء العلوم مراد را صرفا در اکتفاء به تقلید ندانسته و معنای این جمله را تقلید و اشتغال به اعمال خیر میداند. یعنی این اشتغال عملی به خیرات نیز در آن ملحوظ است: 📖«هو تلقى أصل الإيمان وظاهر الاعتقاد بطريق التقليد ، والاشتغال بأعمال الخير». 👈مرحوم ملاصدرا نیز در آثار خود مخصوصا کسر اصنام الجاهلیة مراد را ضرورت حدّ شناسی و اکتفاء کردن برخی افراد ناتوان از سلوک وادی حقیقت به این درجه ی ناقص از دینداری میداند که بیش از آن باعث ضلالت آنها خواهد بود! 📖«غاية عرفانكم و قصارى إيمانكم أن تؤمنوا بالغيب إيمان الأكمه بحقيقة الألوان و عرفان العنّين كنه لذّة الوقاع مع النّسوان، إيمانا مركّبا من خيالات و مشوبا بتمثيلات بعيدة عن كنه الأمر و ماهيّته، لا عن مثاله و عنوانه» 💡به ذهنم خطور کرد میتوان معنای دیگری برای این جمله دنبال نمود. اصلا گویا ربطی به عالم ذهن و مفاهیم ندارد و مراد نوعی دینداری وجودی است. ندیدم تا کنون اینگونه به این نقل نگاه شود. در هر حال ورای صحت و سقم این تفسیر اصل مطلب ارزش طرح دارد. 🔸«دینداری وجودی»🔸 شاید بتوان این نقل را در سایه تفکیک بین دو نوع دینداری به شکل قابل دفاعی معنا نمود. تفکیک بین دینداری وجودی و دینداری مفهومی. دین عجائز کنایه از آن دینی است که به جای پرداختن به مفاهیم و امور انتزاعی در خارج به شکل واقعی و بی پیرایه با مقولات دینی ارتباط حضوری و وجودی برقرار میکند. 👈گویا دین انسانهای درس نخوانده و أمّی است. دین آنهایی که در حجاب مفاهیم نیستند. مراد این نقل هم لزوما کوبیدن و نکوهش دین مفهومی نیست. بلکه مرادش آن است که اصل دین و دینداری همان دینداری وجودی است. 👈همان دینداری که با فطرت انسانها گره خورده و مبتنی بر روشن شدن چراغ فطرت انسانها و ازدیاد هدایت قلبی است. همان نوع دینداری که قرآن و روایات منادی آن است. ✅دینداری وجودی از سنخ دارایی است نه صرف دانایی؛ لزوما از سنخ یک دین مفهومی نظام مند با مباحث هستی شناسانه و الهیاتی مبتنی بر استنتاجات برهانی و علمی نیست. 👈همان چیزی که ضرورتا ساختاری مبناگرایانه دارد که برخی ضروری و برخی نظری باشند. همان باورهای صادق موجّه! ✅از سنخ تلاشهای ذهنی غایبانه برای اثبات خدا و اوصاف و مباحث علمی اینچنینی نیست که با بستن کتاب هم تمام شود و مخصوصا دانشمندان و فلاسفه باشد. 👈اینطور نیست که درک آن منوط به عقل برهانی و ساختارهای ریاضی وار باشد. محصول معرفتی حسابگرانه نیست. وقتی اینچنین نیست دشوار هم نیست. آسان است. 🔹مگر ما وقتی در این عالم به دنیا آمده و با خانواده و اشیاء پیرامونی و جامعه و جهان آشنا شده ایم لزوما برای زندگی کردن فلسفه ای برای آنها یاد گرفته ایم؟! آنها را اشیائی دَم دستی و زنده دیده و با آن ارتباطی وجودی و مبتنی بر نیازهایمان با همان عقل معاشمان برقرار کرده ایم. آیا برای ارتباط وجودی با جامعه و جهانمان معطّل تلاشهای سنگین فلسفی و طبیعی و علمی میشویم؟! در مقولات دینی هم همینطور است. 🔴دین وجودی یعنی آن جهانی که تو میبینی چیزهای بیشتری هم در آن وجود دارد. با آنها هم باید ارتباط وجودی گرفت. این فلسفه های منسجم و الاهیاتهای منسجم تلاشهای مفهومی بعدی برای کشف صورت بندی حاکم بر آن است ولی خودش همان حقائق وجودی حیّ و حاضر است. همان که در عالم مفاهیم نباید به دنبالش بوده و در عالم خارج است. باید با آن زندگی کرد! 👈همان که صفر و یکی نبوده و قابل ازدیاد و تشکیکی است. دینی است که میگوید اگر همین الآن زید و عمرو و جبل و شجر و آثار آنها را میبینی اسماء و صفات خدا و آثار ملائکه و شیاطین را هم ببین و مبدأ و منتهی را هم ببین. 👈اینها هم دیدنی است. برای اینها هم حساب باز کن. بدان عالم صاحبی دارد. واقعا روزی دست خداست. واقعا در عالم چیزهای بیشتری از آنچه یک انسان دنیا پرست میبیند وجود دارد. آنها را هم ببین. ✅ایمان داشته باش یعنی چه؟! یعنی همانطور که به وجود زید و آثار وجودی او ایمان داری به وجود خدا و ملائکه و آخرت نیز ایمان داشته باش. اینها هم هستند. 👈مقولات دینی چیزهایی در کتابها و افسانه ها و از سنخ مفاهیم و استدلالها و... نیستند. از سنخ وجودهای مفهومی غایب نیستند. ✅واقعا در خارج هستند و دمادم آثارشان به ما میرسد. ارتباطی حضوری و تخاطبی و دَمِ دستی میتوان با آنها داشت. دین وجودی دینی است که گرم است. زنده است. در آن میشود دعا کرد! مناجات کرد! گریه کرد! اساسا دعا یعنی همین ارتباط حضوری.