🔹این برادرمان میخواست به ما قوّت قلب بدهد. خدا خیرش بدهد. معلوم بود شعور و معرفت بالایی دارد. ولی با خود گفتم برادر عزیزم غصّه ما را میخوری؟! نگران نباش! مگر دیوانه ایم که بترسیم! قهر کنیم! زودرنجی کنیم! اینها صفات آنانی است که هنوز نمیدانند عالم چه خبر است! 👈مگر این آسمانها و زمینها و کهکشانها و دریاها و ... بیهود آفریده شده؟! این انسان بیهوده آفریده شده؟! انفجاری شده و ذرّات به تدریج به هم چسبیده اند و حالا ما کنار همیم؟! هیچ خبری در عالم نیست؟! عالم صاحبی ندارد؟! بی حساب و کتاب است؟! 👈نه داستان خیلی بزرگتر از این حرفهاست. برادر عزیزم این تکه پارچه ای که از سرمان پایین می افتد که غصه ای ندارد! خودش اگر مقداری زرنگ باشیم راهی برای تقرّب به آن نور آسمان و زمین است؛ او که عالم همه محضر اوست؛ همو که میشنود و میبیند! 📖«وَ تَوَكَّلْ عَلَى الْعَزيزِ الرَّحيمِ * الَّذي يَراكَ حينَ تَقُومُ * وَ تَقَلُّبَكَ فِي السَّاجِدينَ * إِنَّهُ هُوَ السَّميعُ الْعَليمُ». 👈برادر عزیزم مشغول اینها نباش و مشغولة عن الدّنیا بحمدک و ثنائک باش! مشغول آن نور اوّل و آخر باش: سحرگاهان که مخمور شبانه گرفته باده با چنگ و چغانه نهادم عقل را ره توشه از می ز شهر هستیش کردم روانه سرا خالی است از بیگانه می نوش که جز تو نیست ای مرد یگانه 👈برادر عزیزم مصیبت آن است که یادمان برود ابدیّتی در پیش داریم! آن است که یادمان برود در این چند روز زندگانی داریم ابدیّت خود را میسازیم. 👈آن است که ندانیم که ما دیگر هستیم که هستیم که هستیم! دیگر نابودی نخواهیم داشت! دیگر آن قوچ مرگ و نیستی را ذبح کردند! 👈مسأله این است که ما آفریده شده ایم تا مسیر صعود به آن قلّه هستی و کانون نور و لذّت را با انتخاب و اختیار خود بپیماییم. آری مسأله این است که ما از او بوده ایم و به سوی او در حال حرکتیم! 👈مسأله آن است که آن نور آسمان و زمین و آن حقیقة الحقائق و آن کانون هستی بر اساس «إن کنّا لمبتلین» مرحله ای دیگر از آزمون ابتلایمان را آغاز کرده؛ به گردنه ای دیگر از صعودمان به قلّه ی سعادت رسیده ایم! ⚪️رفقا آماده باشید! گویا آن نور اوّل و آخر نظر لطفی به ما کرده است. گویا ورقی خورده و مرحله ای دیگر از آزمون ابتلاء آغاز شده! به گمانم قرار است مؤمنین دوره ای از مظلومیّت را تجربه کنند. کمر همّت را محکم ببندید و تنها به آن قلّه سعادت بیاندیشید. خدا را شکر که گویا لائق آزمونی بالاتر شده ایم. اگر پیروان حسین بن علی هستیم نه از مسلوب العمامه و الرداء شدن بترسیم و نه از تقدیم سر و انگشت و انگشتر! 👈گاهی خدا ما را با گرسنگی و گاهی خطر جانی و مالی و گاهی با ترس می آزماید! آیا صابریم؟! آیا یادمان میماند که به سمت او در حال حرکتیم؟! 📖«وَ لَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَيْ‏ءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ الْأَمْوالِ وَ الْأَنْفُسِ وَ الثَّمَراتِ وَ بَشِّرِ الصَّابِرينَ * الَّذينَ إِذا أَصابَتْهُمْ مُصيبَةٌ قالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ * أُولئِكَ عَلَيْهِمْ صَلَواتٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَ رَحْمَةٌ وَ أُولئِكَ هُمُ الْمُهْتَدُونَ» 👈برادر عزیزم غصّه ما را نخور! اگر هم میخواهی غصّه بخوری غصّه قوممان را بخور! اینها که برخی نمیدانند! اینهایی که با لباس ما به شکل سختی در حال امتحان شدن اند! ان شاء الله سربلند بیرون بیایند! آن نور آسمان و زمین را از خود خشمگین نسازند. 👈ما که در میدان بوده ایم و هستیم و به فضل الهی خواهیم بود. توکّلمان به اوست! دلگرمیمان به آن است که آن حقیقت آشکار با ماست: «فَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ إِنَّكَ عَلَى الْحَقِّ الْمُبينِ». 🔴رفقا این بی محبّتی ها و جسارتها و یا بی منطقی ها و غوایتها خودش کید شیطان است! گاهی میخواهد با آن به دل مؤمنین شک بیاندازد! یک جسارت و یک صلابت و یک انکار قطعی پوشالی را در برابر منطق روشن ما ابراز میکنند که خودش برای بسیاری ممکن است شبهه آفرین باشد! 🔻آیا واقعا حق با من است؟! آیا همه ی حق با من است؟! آیا حقی که با من است اینقدر آشکار است؟! آری هم حق با توست و هم همه ی حق با توست و هم حقی که از آن دم میزنی خیلی هم آشکار شده است. مشکل از تو نیست! در راهت ذرّه ای شک نکن! انّک علی الحقّ المبین🔺 👈مسأله آن است که: 📖«إِنَّكَ لا تُسْمِعُ الْمَوْتى‏ وَ لا تُسْمِعُ الصُّمَّ الدُّعاءَ إِذا وَلَّوْا مُدْبِرينَ * وَ ما أَنْتَ بِهادِي الْعُمْيِ عَنْ ضَلالَتِهِمْ إِنْ تُسْمِعُ إِلاَّ مَنْ يُؤْمِنُ بِآياتِنا فَهُمْ مُسْلِمُونَ» 👈اینها مشکل از خودشان است! یا فطرت خودشان را کشته اند و یا پنبه در گوش و دست بر جلوی دیدگان نهاده و یا تصمیم گرفته اند حقیقت را نفهمند! اگر کسی سوادای حقیقت را نداشته باشد صوت زیبای منادی حق را نخواهد شنید! هر چند پیامی آشکار باشد.