⚪️از همینجاست که خداوند متعال پیامبرش را تسلّی میدهد که: «فَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ إِنَّكَ عَلَى الْحَقِّ الْمُبينِ» و بلا فاصله بعد از آن میفرماید: «إنّک لا تُسمِع الموتی ...»! یعنی ای پیامبر من نکند این درجه ی عجیب از انکار و لجاجت اینها در دل تو شکّی بیاندازد! نه! تو بر حقّ مبینی! داستان این است که تو با آنها امتحان میشوی و آنها با تو! 🔸«اللهم اغفر لقومي فإنهم لا يعلمون»🔸 آری برادر عزیزم اگر قرار است برای کسی غصّه خورده شود باید برای این عمامه پرانها غصّه خورد! اینها که اینگونه بد ابدیّتی برای خود رقم میزنند! واقعا دلها باید برای این بیچارگان بسوزد! 📖«وَ إِنَّمَا يَنْبَغِي لِأَهْلِ الْعِصْمَةِ وَ الْمَصْنُوعِ إِلَيْهِمْ فِي السَّلَامَةِ أَنْ يَرْحَمُوا أَهْلَ‏ الذُّنُوبِ‏ وَ الْمَعْصِيَةِ وَ يَكُونَ الشُّكْرُ هُوَ الْغَالِبَ عَلَيْهِمْ وَ الْحَاجِزَ لَهُمْ عَنْهُم‏». ⚪️در صحیح بخاری و همینطور صحیح مسلم روایتی از عائشه نقل کرده اند که در این زمینه تکان دهنده است. عائشه نقل میکند که به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله گفتم آیا زمانی سختتر از جنگ احد بر شما گذشته است؟! حضرت هم در بیانی لطیف فرمودند بله آنچه از قوم تو به من رسیده سختتر از اینها بود! «لقد لقيت من قومك» 👈در ادامه حضرت میگوید سخت ترین جایی که بر من گذشت در یوم العقبة بود؛ آن وقتی که اسلام را بر ابن عبد یالیل بن عبد کلال عرضه کردم. طوری رد کرد که خیلی بر من سخت گذشت! 👈همینطور غصّه دار به راه افتادم تا به جایی رسیدم و سرم را به آسمان بلند کردم و دیدم ابری بر من سایه انداخته است! بهتر نگریستم دیدم جبرئیل بر آن ابر قرار گرفته و مرا صدا میزند! 👈گفت خداوند متعال سخن قومت را در مورد تو و ردّ کردن دعوتت شنید و فرشته ی کوه ها را فرستاده که به او اگر بخواهی دستور دهی تا این کوه های اطراف مکّه را بر سرشان خراب کند! 👈اینجا بود که حضرت فرمود نه! من امید آن دارم که خداوند متعال از اصلاب اینها انسانهایی موحّد و عابد بیافریند! 📖«بل أرجو ان يخرج الله من أصلابهم من يعبد الله وحده لا يشرك به» 🔹شبیه همین روایت را در اصل عاصم بن حمید حناط در اصول ستّة عشر دیدم که از ابو بصیر از امام باقر علیه السلام نقل میکند که فرشته ای نزد حضرت آمد و گفت من فرشته ی کوه ها هستم! پروردگارت سلام میرساند و به من دستور داده اگر بخواهی این کوه های اطراف مکّه را بر سرشان خراب کنم! در این نقل کلامی لطیف از حضرت نقل شده که فرمودند؛ نه! خدیا قوم من مشکلشان آن است که نمیدانند! 📖«جاء ملك الى رسول اللّه ص فقال يا محمد ان ربك يقرئك السلام و قد امرنى ان اطيعك و انا ملك هذه الجبال فان تشاء ان اطبق عليهم هذين الجبلين فعلت قال فقال رسول اللّه ص يا رب ان قومى لا يعلمون» 🔹در تنبیه الخواطر دیدم که زمانی اذیّت و آزار قریش بر حضرت زیاد شد و حتّی به تعبیر ایشان کار به ضرب هم رسید که حضرت دست به دعا برداشت و فرمود: «اللهم اغفر لقومی فإنّهم لا یعلمون» و اینجا بود که این آیه قرآنی نازل شد که: «وَ إِنَّكَ لَعَلى‏ خُلُقٍ عَظِيمٍ‏»! 👈در صحیح بخاری نیز حدیثی از عبد الله بن مسعود نقل میکند که حضرت روزی داستان یکی از انبیاء را برایمان میگفت که طوری قومش او را زدند که خون از بدن مطهرش جاری شد! 👈این پیامبر بزرگوار هم خون را از چهره ی مبارکش کنار میزد و میگفت: «اللهم اغفر لقومي فإنهم لا يعلمون»؛ به راستی که اینها نادانند! نمیدانند مسأله چقدر جدّی است! نمیدانند ابدیّت یعنی چه؟! از آن عقبة کؤود خبری ندارند! اگر میدانستند اینطور میشدند؟! اینها غیر آن شیاطینشان آیا سزاوار آن نیستند که انسان غصّه شان را بخورد؟! آخر انسان عاقلی این چنین خرمن هستی خود را به آتش میکشد؟!