مثل رمیده و ادبار می کنی بنیانِ بیت ناب من آوار می کنی تنها من و تو تا به سحر روبروی هم ماه و ستاره را ز چه هشیار می کنی جز "آه" در بساط من ای دوست! هیچ نیست این رسم عاشقی است که نادار می کنی هجر و غریبی و غم نا دیدن تو را _بی پرده گویمت_ به چه انکار می کنی با لشکر مژه ست به جنگ من آمدی خود تیر بر دلم زده، تیمار می کنی؟! تا چند سال دوری و تا چند انتظار آهسته تر بگویمت.......... آزار می کنی