کار و انگیزه ی درونی (۲ از ۲)
شهید آوینی
🔹حالا اگر این بینش را با نظرگاه اسلام، یعنی کار به مثابه عبادت، مقایسه کنید، به عمق فاجعهای که برای بشر غربی و غربزده اتفاق افتاده است، پی میبرید.
🔹یکی از مهمترین نکاتی که همواره ما را در مطالعۀ جوامع سنتی اسلامی شگفتزده میکرد، همین بود که چگونه ـ مثلاً در مورد سفالگران میبدِ یزد ـ کار و زندگی آنها آمیخته با یکدیگر بوده است. اکنون ما بعد از پیروزی انقلاب اسلامی و تجربۀ باشکوه نهادهای انقلابی، بهخوبی این معیار را دریافتهایم که نظرگاه اسلام دربارۀ کار با آنچه که امروز در جوامع غربی و غربزده میگذرد ـ و معالاسف هنوز هم آثار آن در تشکیلات اداری و کارگری ما باقی است ـ متفاوت است. وقتی کار خدمت به خلق برای رضای خدا و همچون وسیلهای باشد که استعدادهای وجود انسان را در طول زندگیاش به فعلیت برساند، آنگاه کار و زندگی یک انسان مؤمن آنچنان در هم میآمیزد که انفکاکشان از یکدیگر ممکن نیست.
🔹یکی از وجوه تفاوت نهادهای انقلابی و تشکیلات اجرایی موروثی که ارمغان غربزدگی ما هستند در همین جاست که کار در نهاد انقلابی بهمثابه عبادتی بزرگ تلقی میشود. کسانی ممکن است اعتراض کنند که: «ای آقا!... مگر میشود تشکیلات و سازمانبندی اجتماعات را بر انگیزههای درونی بنا کرد؟ انگیزههای درونی که ضمانت اجرا ندارند. این حرفها حرفهای ایدهآلیستهاست. بیایید واقعی فکر کنیم؛ اجتماع نظم میخواهد.»
جواب حقیر این است که نظم و انگیزۀ الهی نهتنها منافات ندارند بلکه با هم ملازماند؛ اُوصیکُمْ بِتَقَوی اللهِ و نَظْمِ اَمْرِکُمْ. چه چیز «جهاد سازندگی» را قادر ساخت که با نظمی حیرتانگیز طرح «محرم» را چهل و پنج روزه به پایان برساند، حال آنکه مقاطعهکارهای خارجی یک سال وقت و صدها برابر هزینه طلب میکردند؟ کار بهمثابه عبادت. اتفاقا نظام جمهوری اسلامی نیز باید سعی کند که تشکیلات اجرایی خویش را در عین حال بر نظم و انگیزههای درونی بنا کند.
🔹انسان بهراستی در نظام کارخانهای بردهای بیش نیست. تعریف برده چیست؟ انسانی که ناچار است بدون انگیزههای درونی و فقط برای زنده ماندن، کار بدنی مشخصی را تمام عمر صبح تا شب تکرار کند. شاخص انسانیت دو چیز است: تکامل روحی و ارادۀ آزاد ـ که این هر دو تنها در عبودیت خدا حاصل میآید و لاغیر. وقتی شما انگیزۀ الهی را در کار داخل کنید، بلافاصله کار به وسیلهای برای رشد و تعالی انسانی تبدیل میشود و وجود انگیزه، فینفسه کار را تابع اراده و انتخاب انسان میگرداند. بالعکس، انسانی که ناچار باشد بدون انگیزۀ الهی و صرفاً برای تأمین معاش کار کند، بندۀ معاش است و بندگی معاش با ارادۀ آزاد منافات دارد. تنها بندۀ خداست که از همۀ تعلقات آزاد است و ارادهاش را هیچ چیز جز حق محدود نمیکند.
☘*برگرفته از کتاب توسعه و مبانی تمدن غرب|
مقاله ی بهشت زمینی*
@behyaarstf_ir