۳۴ ۱۶ مرداد ۱۴۰۰ ، رعنا میخوام رعنا! با همین دست فرمان تا کمتر از یک دهه آینده علاوه بر نیکا، شاهد دلبری زنان و دختران جوان دیگر هم در تبلیغات تلویزیون خواهیم بود. در این میان، عزیزانی که صاحب هستند، سوگسرودها می سرایند و ناله ها که وایِ دین، وایِ قرآن، وایِ حیا و تمام. بله تمام. این دغدغه ها هرچند بسیار مقدس هستند و البته صحیح و ستودنی، اما عملا به همان اخگرهای زود سوز پر سر و صدایی می مانند که پس از چند ثانیه كَأَنْ لَمْ يَكُنْ شَيئاً مَذْكورا. چرا که هیچگاه ریشه ی مشکل را درست تحلیل نکرده و راه حل جایگزینی هم ارائه نداده اند و در نتیجه نظم موجود بر همان مدار سابق خود می‌چرخد و میچرخد. اما در منطق موضوع شناسی نظام ساز ریشه ی مسائل به درستی تحلیل و آنگاه راه حل جایگزین هم صادر میشود. بر این اساس واضح است که تبلیغات بازرگانی به شکل کنونی، زاییده نظام تولیدی متمرکز و قارون ساز غربی است. به عبارتی وقتی تولید یک جامعه از طریق کارخانه های متمرکز بزرگ رقم خورد و مثلا در کل کشور فقط یک یا دو یا چند کارخانه بودند که جنس خاصی را تولید می‌کنند، قاعدتا بجز مردمی که توفیق! همجواری با کارخانه را دارند، دیگران اساسا خبری از وجود چنین کارخانه ای ندارند.اینجاست که نیاز به تبلیغات گسترده متولد می‌شود. تبلیغات هم باید جذاب باشد و چه جذابیتی بالاتر از چوپ حراج زدن به معصومیت و عفاف ناموس رعنای این سرزمین؟ اما اگر نظام تولیدی کشور _حداقل در بخش صنایع غذایی_ به سمت ریل گذاری پیشنهادی در کتاب فقه المکاسب حرکت کند، یعنی "تولیدات خانواده محور خُرد" و در کالبد محله، و مثلا به جای چند کارخانه لبنیاتی محدود، هزاران خانواده مشغول اینکار باشند و هر خانواده هم همسایه ها و افراد محله را پوشش دهد، اساسا نیاز به تبلیغات گسترده فساد زای کنونی به صفر می‌رسد و نیازی هم به دلبری های نیکا باقی نمی ماند. (این یادداشت رو هفت روز پيش نوشته بودم که با موضوع تبلیغ بستنی دومینو معلوم شد بیراه نگفته بودم). @besalamen_amenin