🔸روایت روز دوم_۱
کاروان اصحاب خراسانی۸ رسیده بودن مرز مهران! اما هر چی تو راه اندیمشک گرفتار عذاب ترافیک سنگین نشده بودن و راحت تا مرز رفتن🤩
اما خب شلوغی مرز مهران حسابی از خجالتشون در اومده بود و بعد از پارک کردن ماشین ها تو پارکینگ، تا دلتون بخواد پیاده راه رفته بودن😩😩😩👣🚶♂🚶♂🚶♂
کاش فقط پیاده روی بود🚶♂🚶♂
باز صد رحمت به پیاده روی 😘
یه جمعیت سرسام آوری رو قبل مرز توی صف طولانی نگهدارن طوری که حتی نتونن بشینن سرجاشون و فقط باید سرپا منتظر باشن این دیگه دهن مَهَن همگی مسسسواکه😢😢
گرمای شدید 😰
آب دم دست نبود
خمیازههای بی اختیار 😲😴😴😁
همه چیز مهیا بود برای یه خواب گرم و نرم اما ایستاده در غبار 🤦♂😞
دیگه داشتن قاطی میکردن 🙅♂
سخته واقعاً
من که تو راه بودم سمت ایران و ایلام هنوز، به آقای قشلاقی میگفتم بابا گرچه ما هم اسیر شدیم اینجا تو ترافیک و قفل شدن جاده و..
اما ما باز تو ماشین هستیم راحت تریم
کاروان همه سر پا تو اذیت هستن😫
گرچه یه شیطونی ته دل ما بود که الهییی دیر رد بشن تا ما هم برسیم 😅😅🙈🙈
اما نه انصافاً دعا کردیم راحت رد بشن🤲🌺😉
آقا امیرمهدی عسگری هم که به هر شکلی شده تونست از مرز عبور کنه اما قول داده وقتی برگشت خوب سربازی کنه 😁
خوشحال شدم وقتی شنیدم رد شده از مرز
چون پنجاه پنجاه بود احتمال رفتنش
اما خب فکر کنم عراقی ها که دیدنش فکر کردن خود جنسه😂 عربه عرب..👳♂😆
ماشاالله و لاحول و لاقوة الا بالله 💪
هیکل که به عجم ها نمیخوره🤔
با خودشون گفتن پس حتماً رییس یکی از قبایل عرب عراقه😅😅
#سفرنامهاربعین۲
▪️
@beytonabi_ir