به نام خدا (موسیقی پاییز محمد معتمدی) دست کشیدم. خاک را از روی چشم های غم زده ات گرفتم. با یک چشم به سبزه عید نگاه کردی. دست کشیدم. لبخند روی لبت پیدا شد. بغلت کردم. "عيدت مبارک بابا" کنار سبزه، پشت شیشه ماشین نشستی. به درخت های زرد و قرمز کنار جاده نگاه کردی. خودم را توی آینه دیدم. صورتم ساکت و بی رنگ توی آینه افتاد. صدای خش خش برگ ها، زیر لاستیک ماشین را شنیدم. جاده را نگاه کردم. تو کنار درختی ایستاده بودی. روی سنگی نشسته بودی. روی برگ ها قدم می زدی. وسط جاده نشستی. شیشه ماشین را نگاه کردم. غمگین نگاهم کردی. بوی عطر تنت دلم را لرزاند. دلم از غصه شکست.از ماشین پیاده شدم. به جاده نگاه کردم. کسی نبود. توی جاده تنهایی بهار بود یا پاییز ؟