🖤 خلاصهای ساده از زندگی امام کاظم
امام کاظم حدود بیست سال همراه پدر زندگی کردند. امام صادق می فرمودند: دوست داشتم جز موسی فرزندی نداشتم تا هیچ شریکی در دوستی من نسبت به او وجود نداشت.
ایشان به زهد، صبر، مهربانی و عبادت طولانی معروف بودند.
بعد از پدر هم سالها در مدینه زندگی کردند. کشت و زرع میکردند و با درآمدی که داشتند در مدینه انقدر به فقرا رسیدگی میکردند و آنقدر محبوب مردم بودند که بین مردم ضرب المثل بود که با وجود ایشان دیگر فقیری هم مانده؟
امام ۲۲ سال از امامت خود را در زمان منصور دوانقی سپری کردند و بیشتر مشغول جلسات علمی و تربیت شیعیان و شاگردان بودند. دوره منصوره دوره سیاهی برای شیعه بود. او شیعه را هر جا گیر میآورد به بدترین شکل میکشت یا در زندانهای متعفن با گرسنگی و رنج زنده به گور میکرد.
ده سال هم در دوره مهدی عباسی بود که باری امام دستگیر و قصد کشتن حضرت را داشت که خواب امام علی را دید و امام را آزاد کرد.
یک سال از امامت، امام در زمان هادی عباسی بود. در همین یک سال سادات بسیاری کشته شدند.
از مجموعه روایت مشخص است امام دوبار توسط هارون زندانی شدند. محبوبیت ایشان در مدینه باعث شد، هارون در سفری که برای حج آمده بود، تصمیم به زندانی کردن طولانی امام بگیرد.
ابتدا چند کجاوه درست میکنند و هر کدام را به سمتی میفرستند تا شیعه متوجه نشود امام دقیقا با کدام کجاوه به کجا رفته است.
امام ابتدا در بصره پیش عیسی بن جعفر زندانی شد. بعد در خانه وزرا هارون زندانی بودند. در زندان فضل بن ربیع که نگاه میکردند انگار تکه پارچهای روی زمین افتاده، آنقدر که امام با بدن نحیف صبح و شام در سجده بود.
چندین مرتبه حکم قتل امام صادر شد اما وزرا از اجرای حکم میترسیدند و آن را اجرا نمیکردند.
پس از آن به زندان فضل بن یحیی برمکی رفتند. هارون به علت خوابی که دید مدتی امام را آزاد کرد، امام دوست داشت به مدینه برگردد اما هارون اجازه نداد و باز هم امام را دستگیر کرد.
با سخن چینی برامکه و بعضی از خواص پول دوست هارون برای کشتن امام مصمم شد.
و در زندان سندی بن شاهک در بغداد جای گرفت. سخت ترین زندان امام، زندان این یهودی ملعون بود. سندی با غل و زنجیر و اهانت به امام و خانواده ایشان حضرت را شکنجه میداد. کینه یهود از فتح خیبر و ماجرای فدک، شکنجههای امام را بیشتر میکرد.
خانواده سندی هم در محل زندانی شدن امام رفت و آمد داشتند و پس از مدتی تحت رفتار معنوی امام از زاهدان شدند. تغییر رفتار زندان بانها زنگ خطر بیشتری به هارون داد و تصمیم نهایی را گرفت. امام به وسیله خرما مسموم شد اما به شیعیان گفته شد که امام به مرگ طبیعی از دنیا رفته است.
سندی هشتاد نفر از علما شیعه را فراخواند. جایگاهی برا امام درست کرد و به آنها نشان داد امام در رفاه است و بدن ایشان سالم است. اما امام از آزار و شکنجهها پرده برداشت.
امام در زندان سندی شهید شد اما در بین مردم شایعه کردند که به مرگ طبیعی از دنیا رفته است. بیرون زندان بدن امام را رها کردند.
عموی هارون که این بی احترامی را شنید بدون عبا و عمامه با گریبانی چاک زده خودش را به بدن امام رساند. دستور داد مردم همه جمع شوند و با احترام امام را در قبرستان قریش در بغداد دفن کنند.
شیخ مفید رحمةالله علیه فرمودهاند: «در آن زمان که سندی بن شاهک جنازه حضرت را در میان مردمان روی جسر بغداد گذاشته بود و مردم اجتماع کرده بودند، ناگهان اسب او، رم کرد و سندی را در آبانداخت. سندی غرق در آب شد، و خداوند تعالی خاندان یحیی برمکی را متفرق ساخت.»
امام در تمام این سالها با وجود بدترین شکنجهها در سیاهچالی که روز و شب آن مشخص نبود، با وجود دلتنگی و دوری از خانواده، دست از مبارزه با ستم و تربیت انسان برنداشتند تا جایی که شاگردان امام در دستگاه هارون نفوذ داشتند، نظام وکالت امام مشکلات شیعیان را حل میکردند.
🖤 به نقل از کتاب موسی بن کاظم به قلم خانم مرضیه محمد زاده
#موسیبنجعفر
#کتاب
🆔
@bibliophil