داستان قسمت بیست و چهارم | مامان مهری _ مامان ! چند تا مامور اومدن جلو در میگن با داداش کیوان کار دارن . _ مامور؟! با کیوان چیکار دارن ؟ _ نمی دونم _ سلام خانم ! افسر رضایی هستم از کلانتری مزاحمتون شدم . ما حکم جلب آقا کیوان رو داریم لطفا بگید بیان بیرون . _ حکم جلب ؟ مگه کیوان من چیکار کرده ؟ _ بگید بیان بهشون میگیم . _ کیوان خونه نیست . _ شما اطلاع دارید کجا هستند ؟ _ لندن . _ لندن !؟ _ بله ! دیروز وسایلش رو جمع کرد ، گفت باید تو یه کنفرانس علمی شرکت کنه . خودمون رفتیم فرودگاه بدرقه اش کردیم ، حتما اشتباه می کنید کیوان من دانشجوی نمونه است . _بله ، ببخشید مزاحم شدیم . _ گفتم که اشتباه کردید . _ باشه ممنون . _ چی می گفت ، مگه داداش کیوان چیکار کرده ؟ _ هیچی بابا ، اشتباه اومده بودن . _ خوب خداروشکر _ مهران کنترل ماهواره رو بیار . _ ببخشید میشه خودتون بردارید ! _ شما دوتا هم که دیگه شورش رو در آوردید . مامان کنترل رو برداشت . روی کاناپه نشست . ماهواره رو روشن کرد . همیشه وقتی مامان ماهواره می دید ، من و مائده خودمون رو با یه چیزی سرگرم می کردیم تا حواسمون پرت نشه . احساس می کردم اگه نگاه کنم دیگه نمی تونم راحت تو روضه گریه کنم . سید می گفت : ماهواره دست همون هایی که نتونستن ما رو تو جنگ شکست بدن، هدف شون همونه، سلاح شون عوض شده . از لشکر یزید نباید انتظار داشته باشید زیر علم امام حسین سینه بزنه اگه هم زد باید بهش شک کنید حتما یه هدفی داره . مامان داشت اخبار می دید ، گفت : الان اگه کیوان بود می گفت بزن اخبار ببینیم دشمنان اسلام درباره ما چی میگن ! آخی! چقدر دلم براش تنگ شد . مامان یه دفعه با صدای لرزون که نشون دهنده ی هیجان زیادش بود ، همه مون رو صدا کرد !! بچه ها !بچه ها ! بدوید بیاید ، کیوان رو داره نشون می ده. قربون پسرم برم . بدوید مامان قربونش بره .....مثل دکترا شده .... مونا با تعجب گفت : این کیوان خودمونه؟!!! مائده گفت : صداشو زیاد کن ببینیم چی میگه !؟ کیوان ریش و سیبیلش رو زده بود و کراوات قرمز با یه پیراهن سفید پوشیده بود. مجری برنامه کیوان رو دانشجوی نمونه ایرانی معرفی کرد .بعد از کیوان پرسید خوب کیوان جان ، تو تازه از ایران اومدی ، اوضاع ایران رو چه طور می بینی؟کیوان گفت : من یه دانشجوی ایرانی ام ، در همه جای دنیا دانشجوها با دیدی باز مسائل اجتماعی و سیاسی کشورشون رو بررسی می کنند . در ایران دانشجو اجازه اعتراض نداره ، اجازه نداره راحت حرف بزنه ، سریع بهش برچسب ضد انقلاب و ....می زنند ، متاسفانه مردم ما در ایران گرفتار دیکتاتورهای مذهبی هستند که به بهانه هایی همچون محرم ، عاشورا و خرافه های دینی جامعه رو عقب نگه داشتند . ما دانشجوهای ایرانی باید پیشرو باشیم و کمک کنیم چهره ی واقعی این افراد به ظاهر مذهبی برای مردم روشن بشه . من خیلی امیدوارم به زودی مردم ما هم طعم دموکراسی و آزادی رو بچشند . شما نگاه کنید غرب درست از زمانی پیشرفت کرد که از دین فاصله گرفت . مسئله دین کاملا از سیاست جداست. اما در ایران با ابزار دین مردم رو سرکوب می کنند . روزهای آینده کنفرانسی هم در این باره قراره برگزار بشه که من حتما اونجا بیشتر در این باره توضیح میدم . برنامه کیوان کوتاه بود . بعد تموم شدن برنامه، همه مون جلو تلویزیون خشکمون زده بود ! کیوانی که برا یه عروسی رفتن اون بساط رو جور کرده بود ، حالا می گفت دین آزادی مردم رو گرفته ، جریان های دینی با خرافات ۱۴۰۰ سال قبل مردم رو خفه کردند !!! این همون کیوانه ؟! مامان چند بار به شماره ای که کیوان داده بود زنگ زد اما می گفتن کسی رو به این اسم نمی شناسند . تا خود صبح هیچ کدوممون نخوابیدیم . دائم رفتار و حرکات کیوان یادمون می اومد و می گفتیم اینی که امشب تو برنامه دیدیم کیوان نیست ! حتما اشتباه کردیم . مونا می گفت : نه بابا تشابه اسمی بوده ! کیوان ریش هاش مثل ناموسش بود !! یادتون نیست ، اون سری می خواستیم براش بریم خواستگاری بهش می گفتیم یکم پشم هاتو کوتاه کن ناراحت میشد . حتی نزدیک بود بزنه ما رو . مامان گفت : یعنی من بچه خودمو نمی شناسم ، خود کیوان بود ، رفت لندن دید ، فهمید . من همش می گفتم این آخوندا ما رو عقب نگه داشتن ! بیا رفت دید خودش فهمید من چی می گفتم . باید مائده و مهران رو هم بفرستم لندن چشم و گوششون باز بشه . مائده خندید و گفت : مامان حرفی می زنی !! انقدر زود ؟! داداش دیروز رفت لندن ، انقدر زود همه چیز رو فهمید و عوض شد ؟!! _ پس چی ؟ لندن یه کشور پیشرفته است . دین ندارن ولی قانون دارن ، دزد نیستند . _ منم گفتم شرمنده ولی لندن اسم یه شهر هست مامان مهری ، دین شون هم مسیحی فکر کنم . مامان گفت : خوبه ! نمی خواد تو به من یاد بدی . برید بخوابید . نزدیک اذان صبح بود که نماز هامون رو خوندیم و خوابیدیم . بابا صبح از سرکار اومد گفت: