سفره‌ای انداخته‌ای، خیلی بلند. مثلا از قلب نارمک تا کنار درياچه چیتگر. شاید هم بلندتر. نمی‌دانم. سفره پر است از غذاهای رنگارنگ که آدم را کم‌صبر می‌کنند. غذاهایی که لِنگه‌اش را توی بهترین رستوران‌های شهر هم پیدا نمی‌کنی. نوشیدنی‌‌هایش خوش می‌نشینند به جانت. روح می‌دمند به تَنت توی این گرمای تابستان. دیدنی است، نه؟ دیدنی‌تر اما مهمان‌هایت هستند که دور سفره تنگ هم نشسته‌اند. خوش‌رو، گرم و مهربان. یک طرف آدم نشسته، ابوالبشر. کنارش نوح نبی نشسته. آن که کنار دستش، یک عصای چوبی گذاشته موسای کلیم است. مرد جوان روبرویش، عیسی است که پیش از مادر مقدسش دست به غذا نمی‌بَرد. آن مرد خوش‌آوازی که مهمان‌ها را با صدای گرمش سر ذوق آورده، داود نبی است. مرد خوش‌سیمایی که دورش شلوغ است و تو چشم از صورتش نمی‌توانی برداری، یوسف است. اما گل سرسبد مجلست، مردی است ملیح‌تر از یوسف. پیراهن سفید عربی پوشیده و دستار سبزی به سرش بسته. می‌گویند مهمان، رحمت است. این مرد اما اصلِ جنس است، اصلِ رحمت. مهربانی از وجودش شُره می‌کند و می‌ریزد توی قلب همه مهمان‌ها و توی قلب میزبان، که تو باشی. از نور چهره‌اش و سیزده تنی که باوقار، نزدیکش نشسته‌اند، خورشید خجالت‌زده شده. این مرد نبی خاتم است، محمّدِ مصطفی. تو میان مهمان‌ها قدم می‌ز‌نی. جلوی تک‌ تک‌شان زانو می‌زنی، که مطمئن شوی چیزی کم و کسر نباشد. قند توی دلت می‌سابند. زیر لب مدام می‌خوانی: الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي جَعَلَنَا... این‌ها که گفتم رویا نیست. خیالات نیست. این مهمانی و این مهمان‌ها، صورتِ پنهانِ کاری است که زمانش همین روز‌هاست. این مهمانی و مهمان‌ها تجسم اطعام در عید غدیر است. پس بخوان: الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي جَعَلَنَا مِنَ الْمُتَمَسِّكِينَ بِوِلاَيَةِ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْأَئِمَّةِ عَلَيْهِمُ السَّلاَمُ‏ و قدمی بردار، هر چند کوچک. پانوشت: روایتی از امام رضا علیه‌السلام نقل شده، که ثواب اطعام روز غدیر معادل ثواب اطعام جمیع انبیا و صدیقین است. @biiiiinam