#مادرانه
من عاشق تخم مرغم.
همه میدونن.
اونم به صورت نیمرو.
اصن یه ساعت داریم توی استودیو که یه ماهیتابهس که توش نیمرو زدن و عقربههاشم قاشق چنگالن.
هر وقت میرفتم خونه مامانجون میگفت برو برای خودت تخممرغ بشکون.
همیشه توی در یخچالشون تخم مرغ بود.
بابام میگفت: "مامانت منو مجبور میکنه برم تخم مرغ بگیرم در یخچال خالی نشه. میگه یه وخ علی میاد میخواد نیمرو بزنه تخم مرغ باشه"
وقتی از سر خاک اومدم در یخچال رو باز کردم. پر تخم مرغ بود. با اینکه حدود چند ماه بود مامانجون خونه نبود.
به بابا گفتم هنوزم تخم مرغ دارین؟
گفت: "سفارش مامانه دیگه"
مامانجون بهم میگفت علی تخممرغی...
در طول خوردن هم همهش قربون صدقه میرفت. میگفت یه جوری با ولع میخوری آدم دلش میخواد. یه لقمه هم به من بده...
میگفت مدلی که تو میپزی خیلی خوشمزه میشه...
دروغ چرا... اصلا اونجا نیمرو میخوردم که مامانجون باهام همراهی کنه... چهار تا لقمه بزرگ من، یه لقمه نصفه و نیمه اون...
خل شدم نه؟
از دوری مامانم خل شدم...
الان دیگه توی خونه مامانجون از گلوم پایین نمیره نیمرو...
جمعهس.
براش هدیه میفرستین؟
بگین به خاطر یادآوری پسرکوچیکهت علی داریم برات هدیه میفرستیم...