هـر جوری که حساب می‌کنم، از هر زاویه‌ای که نگاه می‌کنم، هر دغدغه‌ای را که وسط می‌گذارم، باز به این می‌رسم که همین است، هـمـه‌اش هـمـین است! (اصلا مـادرها همـیشه درست می‌گویـند! فقط بعضی از ما بچه‌ها، تا خودمان نرسیم به آن نقطه‌ای که باید، نمی‌فهمیم. بچه‌ایم دیگر... باید ببخشیدمان...) یعنی که هر غم و دلهره‌ای، هر آشفتگی و آزردگی و ترسی، هـر حال بدی را که تصور می‌کنم، تمامِ تمامش از همین است که همه‌چیز را به او نسـپرده‌ام‌... خیال کرده‌ام به عهده‌ی خودم است... فکر کرده‌ام کاره‌ای هستم! وگرنه که آدم وقتی به مهـربان‌ترین و تـواناترین تکیه کند که باید خیالش راحتِ راحت شود دیگر... همه‌اش همین است؛ و کلـمات شما، مثل همـیشه، نسـیمِ نرم و نـوازشـگرِ آرامـش‌اند برای آسـمانِ گاه ابری و گاه طـوفانیِ دل من؛ که ابـرها کـنار بروند، که آفـتابِ اطمـینان به سرتاسرش بتابد... @binahayat_ir