9.79M حجم رسانه بالاست
از کلید مشاهده در ایتا استفاده کنید
به گمانم یک چیزی باید جفت‌وجور باشد، تا یک نفر با خیالِ جمع، با اطمینان، با همه‌ی توان، توی یک راهی پیش برود؛ تردید به جانش نیفتد، هراس برش ندارد، پا پس نکشد، حتی اگر هزار حرف بشنود و هزار سنگ در راهش باشد... یک رشته‌ی اتصالی باید باشد تا آدم یک طوری پیش برود، که فرمانده‌ی سردوگرم‌چشیده‌اش، که خودش افتخارِ یک ملّت است، درباره‌اش بگوید «عمّار مثل پسرم بود... شجاعت‌هایش مثل شهید همت بود!» یعنی می‌خواهم بگویم "همین‌جوری" نمی‌شود...فکر می‌کنم آدمیزادِ محدود، توی این جهانِ پر از سنگ و دیوار و خار و طوفان، فقط زمانی می‌تواند این‌قدر و خیلی بیشتر از این‌قدر، فوق‌العاده بشود، که به تنها نامحدودِ جهان وصل باشد... آن‌وقت است که خیالِ راحت و دلِ مطمئن، می‌شود معمولی‌ترین رخدادِ همه‌ی لحظاتش؛ می‌تواند نترسد، می‌تواند بزرگ شود، می‌تواند هزار هزار شگفتی از خودش باقی بگذارد که دل هزار هزار آدمِ همه‌رنگی و همه‌شکلی را ببَرد... فرمانده‌ی شهید، آقا محمدحسین محمدخانیِ بامرام @binahayat_ir