📗 برشی از یک کتاب ✅ زبان بشري و زبان انسانی 🔸بايد برگرديم به زمان قبل از آفرينش آدم و به روزي كه اعلاميه آفرينش آدم از ناحيه خداوند تازه صادر مي‌گشت آن روز به همه ملائكه اعلام گرديد كه: إِنِّي خالِقٌ بَشَراً مِنْ صَلْصالٍ مِنْ حَمَإٍ مَسْنُونٍ:[59] من اراده كرده‌ام بشري را از گِل سياه بيافرينم. در اين اعلاميه، موجود مورد نظر دو بار «بشر» ناميده شده و يك بار هم «خليفه»: إِنِّي خالِقٌ بَشَراً مِنْ طِين[60] ـ إِنِّي جاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً[61] ـ يعني نام «عام» او آمده بود، و به نام «خاص» او كه «انسان»، است اشاره نشده بود. 🔹به همين دليل فرشتگان گمان كردند كه اين موجود هم نوعي از همان بشرهاي منقرضه خواهد بود. و چون قبلاً انواعي از آن بشر را ديده بودند[62] تعجب كردند و چون عدم كارآيي و نقص تكاملي آنها را قبلاً ديده بودند. حكمت آفرينش يك نوع ديگر از آنها برا‌ي‌شان روشن نگشت. گفتند: أَتَجعَلُ فِيهَا مَن يُفسِدُ فِيهَا وَيَسفِكُ ٱلدِّمَآءَ : آيا قرار مي‌دهي در روي زمين موجودي را كه فساد مي‌كند در آن و خون‌ها را مي‌ريزد؟[63] 🔸كشتار افراد يك نوع به وسيله نوع ديگر ـ مثلاً كشتار گوسفندان به دست پلنگ‌ها ـ در اين طبيعت امري رايج و طبيعي بوده است و هست. و منظور فرشتگان از خون ريزي، اين قسم از خون ريزي نبود. بلكه مراد آنها «كشتار افراد يك نوع همديگر را» بود. اين پديده در اين شكل خاص تنها منحصر به بشر است.[64] ممكن است گرگي، گرگ ديگري را بكشد، پلنگي پلنگ ديگري را بدرد، گربه‌اي بچه گربه‌اي را بخورد. ليكن اين خصلت در ميان انواع حيوانات يك خصلت رايج نيست. و از اين گستردگي برخوردار نيست كه مصداق «سفاك خون همنوع» باشد. همنوع كشي خصلت رايج آن بشرها بود. 🔹فرشتگان براي اين تعجب خودشان مثال روشني هم مي‌آوردند. آنان در يك طرف بشرهاي منقرضه را مي‌ديدند و در طرف ديگر خودشان را. و چون خودشان را معصوم مي‌ديدند، لذا سئوال مي‌كردند: چرا موجودي مثل ما نمي‌آفريني كه نه فساد كند و نه خون‌ها را بريزد؟[66]. كه پاسخ شنيدند: إِنِّيٓ أَعلَمُ مَا لَا تَعلَمُونَ[67] من مي‌دانم آنچه را كه شما نمي‌دانيد. 🔸مي‌بينيم كه در اين مباحثه ميان خدا و فرشتگان، انتقادي كه از «بشر» مي‌شود، از ناحيه خدا ردّ نمي‌شود. يعني اين عيب و نقص در مورد بشرهاي گذشته، تائيد مي‌گردد، و در مورد بشري كه ارادة آفريدن آن اعلام شده بدون توضيح مسكوت مي‌ماند. 🔹يك توضيح ديگر براي فرشتگان داده شد كه براي‌شان روشن مي‌كرد اين موجود با بشرهاي قبلي تفاوت اساسي خواهد داشت. 🔸در اواخر زماني كه آدم در آن پوشش زرهي سخت پوستي، سپري مي‌كرد، روزي به هنگام خواب روح انساني را بر وي دميدند. 🔹تحولي در وجودش رخ داد. عطسه كرده و بيدار شد. در اين هنگام خداوند به فرشتگان فرمود: أَنبـُٔونِي بِأَسمَآءِ هَـٰٓؤُلَآءِ: بشماريد اسامي (همة) اين چيزها را. 🔸يعني اسم همة پديده‌ها را يك به يك بشماريد، آسمان، زمين، آب، خاك، درخت، آهو، پلنگ، كوه، دره و… و… 🔹و نيز همة «اسم فعل»ها را بشماريد، رفتن، گفتن، ديدن، شنيدن، بوئيدن، خوردن، خوابيدن، كار، صنعت[69] و… و…. 🔸فرشتگان گفتند: سُبحَٰنَكَ لَا عِلمَ لَنَآ إِلَّا مَا عَلَّمتَنَآ: پاك خدايا، دانش نداريم مگر آنچه خودت براي‌مان آموخته‌اي. چه بگوئيم هر چه مي‌دانيم يا نمي‌دانيم براي خودت روشن است. 🔹خداوند به آدم فرمود «أَنبَأَهُم بِأَسمَآئِهِمۡ»: تو بشمار براي اين فرشتگان اسامي اين اشياء را. 🔸ملائكه ناظر صحنه بودند. بلكه نقش زيادي در اين صحنه داشتند. ديدند كه آدم شروع كرد به نامگذاري براي اشياء محيط اطرافش. 🔹اين مسأله براي‌شان سخت عجيب بود. آنان گمان نكرده بودند كه مراد از اين «بشر» يك بشر استثنائي است كه سزاوار نام «انسان» خواهد شد. و روح سومي[70] به او داده خواهد شد كه به انواع بشر‌هاي منقرضه در روي كره زمين داده نشده بود. 🔸بشرهاي قبلي سال‌ها طول مي‌كشيد كه بر اساس «قرارداد» ميان خودشان نامي را براي چيزي بگذارند. زبان در ميان آنان يك صنعت بود كه مي‌بايست كلمه به كلمه بر اساس قرارداد تعيين گردد. آنگاه جمله بندي اين كلمات براي‌شان آن قدر سخت و دشوار بود كه پس از مرحله نامگذاري در پيوند اسم‌هاي اشياء با اسم‌هاي افعال، باز مي‌ماندند. سير تحول زبان به حدي در ميان‌شان بطيئ و كند بود كه در طي دوره‌هاي مديدي از عمر زمين، تنها توانسته بودند داراي يك زبان خيلي محدود باشند. 🔹اما اين بشر كه در همان روز به نام «انسان» موسوم گرديد، استعداد استثنايي داشت. نامگذاري بر اشياء و تقطيع صدا برايش يك امر ابتدايي، و خصلت ذاتي و نيروي نهادي، است.[71] 🖌
 برشی از کتاب تبیین جهان و انسان

📖 مطالعه متن کامل این بخش با پاورقی‌های تفصیلی #️⃣ 🌐 https://binesheno.com 🆔 @binesheno 🆔 بینش نو | اطلاع رسانی و نشر آثار آیت الله مرتضی رضوی