روز سوم بهمن ماه بود علی از استراحتگاه که خارج شد، نگاهی به آسمان انداخت و گفت: «تو به من قول دادی،‌ تو ده روز دیگه فرصت داری به قولی که به من دادی عمل کنی وگرنه میرم و دیگه پشت سرم رو نگاه نمی‌کنم»... پای مصنوعی‌اش شکسته بود با خنده کمی لی‌لی‌ رفت و به ما گفت: «این پا روی مین رفتن داره»... بالاخره یوم‌الله ۲۲ بهمن ماه از راه رسید علی به میدان مین رفت، و حدود ۶۲ الی ۶۳ مین را پیدا کرد من نیز کنارش بودم،‌ به آخرین مین که رسیدیم، کسی مرا صدا زد حدود ۷ متر از علی دور شدم،‌ ناگهان صدای انفجاری مهیب در دشت پیچید، به طرف دویدم، ‌او با پیکری خونین روی زمین افتاده بود باورم نمی‌شد اما خدا هیچ‌گاه خلف وعده نمی‌کند... حسین شریفی‌نیا با شنیدن خبر او به سراغ مهر متبرک حاجی رفت، بهترین یادگاری از علی، مهری که خاک پیکر ۱۰۰ شهید را با خود به همراه داشت، حالا هربار که سر بر سجده می‌گذارد، عطر حضور او را میان سجاده‌اش احساس می‌کند... @bicimchi1