Moharram 1401.05.07 - Shab 01 - H.Sarollah.Rasht - 02 - Abozar Biukafi - Rouzeh.mp3
8.33M
باور نمی‌کردم گذرها را ببندند من را که می‌بینند درها را ببندند خورشید بودم زیر نور ماه رفتم جان خودت تا صبح خیلی راه رفتم در شهر کوفه کوچه‌گردی کم نکردم این چند شب یک خواب راحت هم نکردم من شیر بودم کوفه در زنجیرم انداخت این کوچه‌های تنگ آخر گیرم انداخت امروز جان دادم اگر، جانت سلامت دندان من افتاد دندانت سلامت حالا که می‌آیی کفن بردار حتماً ای یوسف من پیرهن بردار حتماً حالا که می‌آیی ستاره کم بیاور با دخترانت گوشواره کم بیاور حیرانم امّا هیچکس حیران من نیست باور کن اینجایی که دیدم جای زن نیست اینجا برای خیزران لب را نیاری آقا خدا ناکرده زینب را نیاری اصلاً ببین گُل‌ها توان خار دارند؟! پرده‌نشینان طاقت بازار دارند؟! من راضی‌ام انگشتر من را بگیرند وقت کنیزی دختر من را بگیرند اینجا برای نعل پا دارند آنقدر کنج تنور خانه جا دارند آنقدر مِهر و وفا که نَه، جفا دارند امّا اینجا کفن نَه، بوریا دارند امّا باید مسیر تو چرا اینجا بیفتد؟! حیف از سر تو نیست زیر پا بیفتد شاعر: آقای [شب اول ۱۴۰۱.۰۵.۰۷] کانال‌متن‌اشعارمداحی‌های‌حاج‌ابوذر‌بیوکافی @Biukafi_Matn