🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁
🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁
🍁🍁🍁🍁🍁🍁
🍁🍁🍁🍁🍁
🍁🍁🍁🍁
🍁🍁🍁
🍁🍁
🍁
🍂رمان :
#یک_وبیست🍂
🍂پارت :
#بیست_دوم🍂
ارشام: با خودم دعوا داشتم حسی بهم میگفت کار دوتاشون تموم کنم ولی حسی داشتم که نمیخواست روژان بدبخت بشه لعنت بهت روژان😤
____
کلارا : خبری از پسره نشد
میشل: نه هنوز 😤
کلارا : یک فیلم از این رفیقش بگیر که زجر میکشه بفرس براش
میشل: چشم
رفتم داخل اتاق دوتاشون ساکت بودن .....
رسول: بلاخره میشل اومد داخل گوشی بیرون آورد وگفت
میشل: خوب ...خوب مثل اینکه این فرمانده ی شما نمیخواد فکری به حال شما کنه ولی من میدونم چه کنم
روژان: گوشی گرفت روی رسول و گفت
میشل: پوریا شروع کن
روژان: با حرف اون مرده که اسمش میشل بود پوریا با چوب بزرگ زد توی مچ پایی رسول که فریاد زد
رسول: اخخخخخخخخخخخخ
روژان: نکنننننننننننننن عوضی چکار به اون داری 😡
ولی به حرفم گوش نداد یک بار دیگه زد همون جا رسول سعی کرد فریاد نزنه
رسول: با تمام وجودم درد حس میکردم ولی هیچی نگفتم این بار نمیخواستم آقا محمد بخاطر من خودش تحویل اینا بده😢
که درد زیادی توی دستم پیچید همون دستی بود که یک بار شکست بی اختیار فریاد زدم 😢😨😰
اخخخخخخخخخخخخخ😩😩😩
روژان: وقتی فریاد میزد قلبم میلرزید توی کل وجودم آشوب بود 😭
بی اختیار گریه میکردم
گوشی خاموش کرد و کنار گذاشت
رسول: مثل اینکه بیخیال من شده بود ولی به روژان هم اهمیت نمیداد یک چیز مشکی که شکل شوکر بود گرفت سمتم
میشل: میدونی این چیه
رسول : ........
میشل: آخی لال هستی نکنه نمیتونی حرف بزنی 😕دلم برات سوخت جوجو😏
رسول: به حرف هاش اهمیت نمیدادم حرف نمیزدم نمیخواستم عصبی بشه ترس از اینه دارم که روژان اذیت کنه
میشل: از ساکت بودنش بیشتر زجر میکشیدم شوکر روی پایین ترین عدد تنظیم کردم و به دستش زدم
رسول: فقط چشام بستم و روی هم فشار دادم تا صدام بیرون نیاد😬
روژان: فقط اشک میریختم و نفس نفس میزدم😭دیگه افتادم به التماس
تروخدا باهاش کاری نداشته باش 😭😭💔
خواهش میکنم ازت😭😭💔
رسول: جون نداشتم حرف بزنم میشل رفت کنار روژان بازش کردن و بردنش بیرون از اتاق
رسول: کجا میبریشششششش😡
کاری باهاش نداشته باشششششش😭😡
___________
داوود: گریمش تموم شد رفتم بیرون و گفتم
لباس پوشیدی بیا بیرون
سپند : چشم
رفت بیرون روبه رو آینده ی قدی گوشه ی اتاق وایسادم و به خودم نگاه کردم
اوه عجب چیزی شدم من ایوللا😍😂🤔
پ.ن: عجب چیزی شده😂
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
کپی رمان به شدت ممنوع می باشد🚫
زیادمون کنید 🥀
نویسنده: هستی 🥀
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ