🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁 🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁 🍁🍁🍁🍁🍁🍁 🍁🍁🍁🍁🍁 🍁🍁🍁🍁 🍁🍁🍁 🍁🍁 🍁 🍂رمان:🍂 🍂پارت :🍂 سعید: ما غریبه بودیم که به ما نگفتی آقا رسول 🤨 رسول: نه بخدا خوب وقت نشد دیگه🤦‍♀حالا میزارید کار کنم یا نه 😂 فرشید: نه رسول:😐 رسول: یک لیوان آب برداشتم داشتم میخوردم که روژان خانم اومد جلو داوود یهو آب پرید تویی گلوم و سرفه کردم اهوووم اهومممم اهوممم😢 داوود: رسول خوبی روژان:🤔 سعید: چی شد یهو😐 رسول: فرشید می‌زد توی کمرم که مثلا حالم خوب بشه فرشید جان بیخیال شو دیگه جونم در اومد 😂 فرشید: 😂😂😂😂 داوود : چت شد یهو رسول: چیزه .....یهو یادم اومد کار مهمی دارم برای همین بود من برم سعید: کجا بری😳 رسول: پایی میزم دیگه کمی از مغز محترم استفاده کن😅 سعید: رسول تو باید استفاده کنی پایی میزت هستی😐😂 روژان : 😂😂😂😂 رسول: خوب ...خوب ....شما که نمیزارین حواس آدم سر جاش باشه همش حرف میزنین برید دیگه کار دارم 🤦‍♀😢 داوود: واااا یهو عصبی میشی ها رفتیم آقا رفتیم 😂😂 روژان: هنوز وایساده بودم که صدایی داوود اومد داوود: روژان بیا روژان: یک نگاهی به آقا رسول کردم و گفتم: چشم داداش رسول: با خودش میگه : داوود نمیشد حالا صداش نکنی 😬 ________ عطیه : دکتر بگید حالش چطوره ؟😭 دکتر: خداروشکر عمل خوب بود همه چیز فعلا خوبه ☺️❤️ عطیه: باورم نمیشه خداروشکر 😍😆 عزیز: خدایا شکرت 😭😍 عبدی: چرا فعلا؟ دکتر: باید صبر کنم بهوش بیاد تا وضعیت جسمانیش چک کنم عبدی: ممکنه چیزی بشه؟ دکتر: نه نه بعد توضیح میدم فعلا باید صبر کنید تا بهوش بیاد ☺️❤️ عبدی: اون قدر خوشحال بودم که انگار یک قسمت از روح من برگشته 😍❤️💗 خدایا شکرت 🙂🤲🏻❤️ یهو گوشی عبدی زنگ خرد سلام رسول چیزی شده رسول: سلام اقا یک خبر دارم عبدی: چیه رسول: آقا رد اون کسی که دنیا دزدیده زدم عبدی: جدی 😍 کی هست ؟ رسول: یاشار علی پور عبدی: این بابا که گفتی چکاره هست؟ رسول: منشی مطب یک دکتر هست همین 🤷‍♀ عبدی: حواست جمع کن رسول لازم شد از بچه ها کمک بگیر موقعیت دنیا چک کنید وضعیت خوبی بود جلو برید اگر خطر داشت نزدیک نشید رسول: یعنی عملیات عبدی: نه فقط چک کنید رسول: متوجه شدم آقا کاری ندارید عبدی: نه برو بووووووووق _______ عطیه : به محمد از پشت شیشه نگاه کردم خوشحالی بزرگی تویی قلبم بود که با نبود دنیا به غم تبدیل میشد😔💔 نمیدونستم بابت اینکه محمدم سالم هست خوشحال باشم یا بابت اینکه دخترم نیست ناراحت 💔😔 گوشی محمد بیرون آوردم 3 تماس از ریحان داشته(ریحان خواهر محمد هست ) و یک پیام از سپند🤔باز کردم یک عکس بود 😳عکس یک زن بود این دیگه چیه 🤦‍♀ حتما مربوط به کارش هست بیخیال شدم و رفتم کنار عزیز 😍☺️ پ.ن: رسول هول شد😂😁 پ.ن: اینم محمد شما سالم تحویل بگیرید 😜 پ.ن: انرژی کم بدید محمد ناقص میکنم 😁 ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ کپی رمان به شدت ممنوع می باشد🚫 زیادمون کنید 🥀 نویسنده: هستی 🥀 ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ