در همین فکر و خیال‌ها بودم که صدای کف و سوت بچه‌ها بلند شد. کادوی من بین بچه‌ها دست‌به‌دست می‌شد تا اینکه رسید به دست زینب. کمی به هدیۀ من نگاه کرد و کمی به من. از خجالت سرم را زیر انداختم و شروع کردم به بدوبیراه گفتن به خودم. سرم را که بالا آوردم، دست زینب را نزدیک صورتم دیدم. سریع چشمانم را بستم و نگران، منتظر واکنش شدید او شدم. به‌یکباره صورتم گرم شد؛ اما نه از سیلی زینب، بلکه از گرمای دست و لب او. مناسب نوجوان ✍️نویسنده: 🎨تصویرگر: 📖تعداد صفحات: ۱۷۶ 🖨ناشر: 💰قیمت: ۱۲۵۰۰۰ تومان ......... 📲۰۹۳۳۰۰۹۳۴۰۰ .......... 🛍خرید آنلاین از سایت مهرستان👇 https://book.mehrestan.ir کتاب‌های کودک و نوجوان، خانواده و تربیت فرزند👇 🆔@bookmehrestan