🌦حضرت ولی عصر(عج)🌦 🌈موضوع : معجزات حضرت مهدی(عج) 🌹کاری از گروه بوی ظهور 💎(داستان 665) قسمت ۲۱ 💐 پـایـان انـتـظـار 💐 🍀 ... با فرا رسيدن شب، همسايه‌ها نيز به خانه‌هاي خود برگشتند و احمد ماند و حليمه. در ميان خانه اي كه خشت، خشت آن بوي ابوراجح را مي‌داد و به هر سو كه نگاه مي‌كردند ابوراجح را مي‌ديدند كه در حال عبادت با خداوند است، بي اختيار اشك از گونه هايشان جاري مي‌شد. خانه اي نبود كه در آن شب اسمي از ابوراجح برده نشود و همه از مقاومت و دليري آن پيرمرد سخن مي‌گفتند، حتي آن‌هايي كه با شيعيان دشمني داشتند. حليمه هنوز مرگ اولين فرزند خود را كه از بالاي كوه پرت شده بود به ياد داشت و براي اين كه نام او به يادش بماند به همه گفته بود كه از آن پس او را‌ ام راجح بخوانند و اين دومين داغي بود كه بر دلش سنگيني مي‌كرد. او از عاقبت كار مي‌ترسيد و مي‌دانست كه آن پيرمرد از دست حاكم حلّه رهايي نمي يابد و مدام به فكر اين بود كه براي نجات شوهرش قدمي بردارد. بدون اين كه لب به آب و غذا بزند، بر روي ايوان نشست و چشمانش را به سمت ستاره‌هايي دوخت كه در آسمان خدا چشمك مي‌زدند. نسيم خنك شبانگاهي همچنان بر سينه داغدارش مي‌وزيد و نخل‌ها همدرد با حليمه به سر و سينه مي‌زدند. شهابي در آسمان گذشت و نوري از سويي به سويي ديگر كشيده شد و انوار كم رنگي بر دل حليمه نشست؛ آهي از سر درد كشيد و با خود گفت: بايد كاري كنم. صبح به دارالحكومه مي‌روم! حتي اگر شده به دست و پايش مي‌افتم. كنيزي زنانش را مي‌كنم. بايد بروم؛ با اين فكر بي اختيار چشمانش روي هم قرار گرفت و خوابش برد. چيزي از نيمه شب نگذشته بود كه ابوراجح آرام آرام چشمانش را گشود و زل زد به سقفي سياه و تاريك. چند بار از شدّت درد ناليد. ... (ادامه دارد) ... ➖➖➖➖➖➖➖➖➖ 📚: پایان انتظار ، صفحه ۴۸ الی ۵۰. داستانهایی از کرامات امام زمان عجل اللّه تعالی فرجه الشریف مؤلف: مسلم پوروهاب ناشر: انتشارات قم: مسجد مقدس جمکران گروه ⛅🌹بوی ظهور🌹⛅ ➖➖➖➖➖➖➖➖➖ https://eitaa.com/joinchat/3689283792Cf33172c983 https://eitaa.com/booye_zohooremahdi داستانهای مهدوی: @booye_zohooremahdi https://eitaa.com/booye_zohoor_resane_zohoor ➖➖➖➖➖➖➖➖➖