🌦حضرت ولی عصر(عج)🌦 🌈موضوع : معجزات حضرت مهدی(عج) 🌹کاری از گروه بوی ظهور 💎(داستان 665) قسمت ۲۲ 💐 پـایـان انـتـظـار 💐 🍀 ... چيزي از نيمه شب نگذشته بود كه ابوراجح آرام آرام چشمانش را گشود و زل زد به سقفي سياه و تاريك. چند بار از شدّت درد ناليد. سرش سنگيني مي‌كرد. با تعجّب نگاهي به اطرافش انداخت: آه خداي من! اينجا ديگر كجاست؟ از هر سو صداي ناله به گوش مي‌رسيد. ناگهان به ياد لحظه اي افتاد كه داروغه‌ها او را با خود مي‌بردند و حليمه را ديد كه چنگ بر صورتش مي‌كشيد. وقتي به خود آمد ديد كه دست و پايش را در ميان كنده اي سنگين بسته اند و در كف سردابي سرد و تاريك رهايش كرده اند. صداي پايي در سرداب طنين انداخت و روشنايي اندكي همه جا را فراگرفت. صداي پا لحظه به لحظه به او نزديك تر مي‌شد و سايه اي در زير انوار سرخ رنگ مشعل در برابرش ايستاد و آهسته صدايش كرد: ابوراجح! ابوراجح! پيرمرد، صداي داروغه اي را كه در حمام ديده بود، شناخت. از روي درد، ناله اي كرد و لبان خشكش را به زحمت از هم گشود: اينجا كجاست داروغه؟! چه بلايي به سر زن و بچه‌ام آورده اند؟! - ناراحت نباش ابوراجح! كسي به آن‌ها كاري ندارد. - اينجا كجاست داروغه؟! - زندان است ابوراجح! زندان قصر مرجان! - بالاخره زهرش را ريخت. خدا لعنتش كند داروغه. با وحشت نگاهي به اطرافش انداخت و در برابر پيرمرد نشست و مقداري آب در دهان او ريخت، سپس تكه اي نان از زير پيراهنش بيرون آورد و به پيرمرد داد و با لكنت زبان گفت: بخور ابوراجح! تو بايد زنده بماني! زود باش تا كسي نيامده است، بخور! ... (ادامه دارد) ... ➖➖➖➖➖➖➖➖➖ 📚: پایان انتظار ، صفحه ۵۰ الی ۵۲. داستانهایی از کرامات امام زمان عجل اللّه تعالی فرجه الشریف مؤلف: مسلم پوروهاب ناشر: انتشارات قم: مسجد مقدس جمکران گروه ⛅🌹بوی ظهور🌹⛅ ➖➖➖➖➖➖➖➖➖ https://eitaa.com/joinchat/3689283792Cf33172c983 https://eitaa.com/booye_zohooremahdi داستانهای مهدوی: @booye_zohooremahdi https://eitaa.com/booye_zohoor_resane_zohoor ➖➖➖➖➖➖➖➖➖