🌦حضرت ولی عصر(عج)🌦 🌈موضوع : معجزات حضرت مهدی(عج) 🌹کاری از گروه بوی ظهور 💎(داستان 665) قسمت ۲۳ 💐 پـایـان انـتـظـار 💐 🍀 ... تكه اي نان از زير پيراهنش بيرون آورد و به پيرمرد داد و با لكنت زبان گفت: بخور ابوراجح! تو بايد زنده بماني! زود باش تا كسي نيامده است، بخور! و لقمه كوچكي از نان را در دهان ابوراجح گذاشت. پيرمرد به سختي لقمه اي را بلعيد و با تعجّب گفت: داروغه! نام تو چيست؟! چرا به من محبّت مي‌كني؟ - نام من ابوسعد است و از شيعيان اطراف حلّه هستم. - پس در اين دخمه چه مي‌كني؟ - داستان زيادي دارد ابوراجح! بماند به وقتش. زودتر نانت را بخور تا نگهبان بعدي نيامده است. - نگهبان بعدي؟! - آري! همان صالح كه در حمام به رويت شمشير كشيد؛ در برابر او حرفي نزن! چند لقمه باقيمانده را بلعيد و در حالي كه سرش بر روي بازوان ابوسعد بود، چند جرعه ديگر نيز آب نوشيد، ناگهان صداي پاي صالح در سرداب پيچيد: آنجا چه خبر است؟! ابوسعد فوراً سر ابوراجح را بر روي زمين گذاشت و با صدايي كه مي‌لرزيد، رو به صالح كه به آن‌ها نزديك تر مي‌شد، كرد و گفت: گمان مي‌كنم كه اين پيرمرد تمام كرده باشد. صالح نگاهي از روي ترديد به ابوسعد انداخت و با طعنه گفت: حتماً تو هم داري دعاي مردگان براي او مي‌خواني!؟ بيا ابوسعد! اين‌ها روزي صد بار مي‌ميرند و دوباره زنده مي‌شوند. سپس به طرف مشعلي كه در گوشه سرداب مي‌سوخت، رفت و آن را در دست گرفت و به سوي ابوراجح حركت كرد. سرخي مشعل به صورت او خورد و پيرمرد فريادي از درد كشيد. مشعل را بالا گرفت و شروع كرد به خنديدن و قاه قاه خنده اش، زندانيان ديگر را از خواب بيدار كرد. ديدي ابوسعد! چگونه مرده گان را زنده مي‌كنم؟! مشعل را جلوتر برد و در چشمان ابوسعد خيره شد و با شيطنت گفت: ابوسعد! نمي دانستم كه مرده‌ها هم آب و نان مي‌خورند! ... (ادامه دارد) ... ➖➖➖➖➖➖➖➖➖ 📚: پایان انتظار ، صفحه ۵۲ الی ۵۴. داستانهایی از کرامات امام زمان عجل اللّه تعالی فرجه الشریف مؤلف: مسلم پوروهاب ناشر: انتشارات قم: مسجد مقدس جمکران گروه ⛅🌹بوی ظهور🌹⛅ ➖➖➖➖➖➖➖➖➖ https://eitaa.com/joinchat/3689283792Cf33172c983 https://eitaa.com/booye_zohooremahdi داستانهای مهدوی: @booye_zohooremahdi https://eitaa.com/booye_zohoor_resane_zohoor ➖➖➖➖➖➖➖➖➖