#مهریه ازدواج شان یک جلد #قرآن، یک جلد #نهج_البلاغه و 27 تومان پول بود. بعد از #مراسم_عقد آمدند خانه ما. چه آمدنی. داخل اتاق نشسته بودند. ساعت یازده شب بود. صدای #گریه ابراهیم بلند شد. طاقت نیاوردم رفتم از لای در نگاه کردم. رختخواب را جمع کرده بود و سجاده اش پهن بود. خانمش هم قرآن یا مفاتیحی دستش بود. تا ساعت پنج صبح ناله #الهی_العفو ش بلند بود. صبح هم که آمدند صبحانه بخورند، چشم هایش قرمز و متورم بود. بعد از صبحانه رفتند زیارت #مزار_شهدا ی شهرضا. بعد از زیارت قم به پاوه بر گشتند. #شهید_محمد_ابراهیم_همت #سیره_خانوادگی_شهدا #برنامه_های_معنوی_شب_عروسی راوی: مادر شهید #کتاب_برای_خدا_مخلص_بود ؛ خاطراتی از شهید محمد ابراهیم همت، نویسنده: علی اکبری، ناشر: یاز رهرا (س)، نوبت چاپ: یازدهم- زمستان ۹۵ ، صفحه 33. ✂️برش ها - پایگاه جامع سیره شهدای جهان اسلام (ایتا و هورسا👇) @boreshha 🌍http://www.boreshha.ir/