جلال را وقتی دیدمش خیلی ناراحت بود. می گفت: دیروز غیبت یکی از دوستانم را کردم. شب در عالم_رویا دیدم که گوشت ها او را در دیگی گذاشته ام و روی اجاقی می پزم. پس از آماده شدن با قاشق و چنگال به جانش افتادم و تا می توانستم خوردم. می گفت: امروز حال عجیبی داشتم. استغفار کرده و از آن دوستم حلالیت طلبیدم. راوی: رضا کرم سیچانی کتاب جلوه جلال، نوروز اکبری زادگان، نشر ستارگان درخشان، چاپ اول، ۱۳۹۵، ص ۹۹. .