🔺مجید انسی داشت با سلام الله علیها. ◾️برش اول: 🔹شب وفات حضرت زینب سلام الله علیها بود. ساعت دوازده شب، بلند شد روی یک پارچه نوشت ” یا زینب کبری (س)” و بعد زد سر در مقر تفحص. صبح که همه بیدار شدند، گفت:« امروز با نیت حضرت زینب سلام الله علیها کار می کنیم». همان روز شهید پیدا کردیم ، بعد از سه ماه. ◾️برش دوم: 🔸سوریه زیاد می رفتم. آخرین بار که مجید را دیدم، یک کاغذ داد دستم. گذاشته بود توی پاکت و چسب زده بود. گفت” بیاندازش داخل ضریح حضرت زینب سلام الله علیها. خیلی سفارش کن. حاجت بزرگی دارم.” ☄وقتی برگشتم خبر شهادتش را دادند. حاجت بزرگش چه زود برآورده شده بود. (س) 📚مجموعه یادگاران، جلد ۲۹، کتاب مجید پازوکی ، خاطره شماره ۸۹ و ۷۱. ✂️برش ها - پایگاه جامع سیره شهدا 🇮🇷@boreshha🇵🇸 🌍http://www.boreshha.ir