در جایی نگهبانی بودیم که دو دسته نیرو بودند. یک عده نیروهای #سپاه و دسته دیگر نیروهای #ژاندارمری. یک شب آقا مهدی به من گفت: برو از اینها #رمز_شب را بپرس. وقتی رفتم، با خنده گفتند: رمز شب ما سوسن است. آقا مهدی با شنیدن رمز شب گفت: سوسن دیگه چه صیغه ای است. اینها هنوز نیامده یاد زن های شان افتاده اند و اسم آنها را روی رمزها می گذارند. شب بعد خود آقا مهدی رفت پیش شان. آنها دوباره گفتند: رمز شب را یک شهنازی، شهینی، مهینی بگذارید. آقا مهدی گفت: اسم شب را #شمشیر بگذارید تا یاد شمشیر بیفتیم نه اینکه با رمز شب یاد شهناز کوره بیفتیم. #شهید_مهدی_باکری #سیره_نظامی_شهدا #روحیه_سلحشوری راوی: صمد عباسی #کتاب_نمی_توانست_زنده_بماند ؛ خاطراتی از شهید مهدی باکری، نویسنده: علی اکبری، ناشر: صیام، نوبت چاپ: اول؛ بهار ۱۳۸۹؛ صفحه ۱۸. @boreshha 🌍http://www.boreshha.ir/