حمید همان روزهای اول ازدواج، مدارک و پرونده تحصیلی تحصیل آلمانش را دور ریخت. می گفت: اگر راضی باشی با هم می‌رویم قم. آنجا یک دوره مسائل_شرعی را صحیح تر و سالم تر یادم می گیریم. خودمان می‌رویم نه اینکه در کتاب ها بخوانیم. می گفت: همیشه که نباید نظر این و آن باشد. سه ماه بیشتر نگذشته بود که درگیری های بانه بین من، حمید و افکارش فاصله انداخت. راوی: فاطمه امیرانی؛ همسر شهید کتاب_به_مجنون_گفتم_زنده_بمان ؛ حمید باکری،نویسنده: فرهاد خضری، ناشر: روایت فتح، نوبت چاپ: دهم- ۱۳۹۲؛ صفحه ۱۰. کتاب_نیمه_پنهان_ماه ، جلد سوم، حمید باکری به روایت همسر شهید، نویسنده: حبیبه جعفریان، ناشر: روایت فتح، چاپ شانزدهم- ۱۳۹۵ ؛ صفحه ۲۰. @boreshha 🌍http://www.boreshha.ir/