خرداد ۱۳۵۹ بود. احمد در راه بازگشت از مأموریت پروازی، توسط دشمنان مورد هدف قرار گرفته بود و سینه و بازو و گردنش مجروح شده بود. وقتی رسید پایگاه، به خاطر عدم تضعیف روحیه رزمندگان، اصرار داشت که کسی بدن خون آلودش را نبیند، به اصرارش به منزلش منتقل کردیم. پزشک بهداری پایگاه گفت: زخم تان عمیق و خطرناک است و باید به تهران منتق شوید. علی رغم اصرارش برای ماندن، به تهران منتقلش کردیم. با عمل جراحی همه ترکش ها از بدنش خارج شد؛ اما ترکشی در گردن و نزدیک #نخاع باقی ماند. پزشکان می گفتند: اگر بخواهند آن را خارج کنند، باید به خارج اعزام شود و اگر خارج نکنند احتمال #فلج شدن ایشان زیاد است. احمد به هیچ وجه حاضر نشد که به فرانسه اعزام شود. #تیمسار_فلاحی برای مجاب کردنش به ملاقاتش آمد؛ اما مرغ احمد یک پا داشت: «انشاء الله پزشکان #ایرانی می توانند معالجه ام کنند و نیازی به غیر نیست». چند روز بعد #پروفسور_سمیعی پرونده اش را خواند و حاضر شد در بیمارستان ارتش جراحی اش کند. می گفت: موقع جراحی، احمد اجازه نداد بی هوشش کنم. هنگامی که مشغول به جراحی بودم، او مشغول خواندن دعا و راز و نیاز با خداوند بود. بعد از عمل به من گفت: «دکتر! چقدر #لذت داشت صدای تیغ شما در هنگام خارج کردن تیرهایی که برای رضای خدا داخل بدنم شده بود». #شهید_احمد_کشوری #سیره_اخلاقی_شهدا #خودباوری_ملی راوی: مسعود جولایی #کتاب_خانه_ای_کوچک_با_گردسوزی_روشن؛ خاطرات شهید احمد کشوری؛ نوشته ایرج فلاح و مسعود آب آذری، ناشرز: نشر یا زهرا، چاپ اول-۱۳۹۰؛ صفحه ۶۴-۶۳. @boreshha 🌍http://www.boreshha.ir/