💡الْمُقَصِّرُ فِي حَقِّكُمْ زَاهِقٌ البته با توجه به اختلاف رویکرد اعتقادی درمیان ائتلاف زیدیه، بتریه به سلیمانیه تمایل داشته‌اند. آنان با پذیرش امامت مفضول که گفته می‌شود سلیمانیه آن را مطرح کرده بودند، در یک موضع سیاسی سر سختانه، به نقادی امام پرداخته و تحت تأثیر زیدیه ادعای مفترض الطاعة بودن امام صادق علیه السلام را رد کردند و مواضع و تدبیرهای سیاسی امام را به چالش کشیدند‌. شهرستانی هم می‌نویسد: سلیمانیه امامت مفضول با وجود أفضل را به طریق‌اجتهاد(مقابل نص) اثبات می‌کنند و می‌گویند بیعت  امت با شیخین (ابابکر و عمر) با وجود امیرالمومنین علیه السلام خطا بود، ولی خطای امت به درجه فسق نمی‌رسید‌، چون خطای اجتهادی‌ بوده است. وی بتریه را در قول به امامت‌ موافق  سلیمانیه دانسته است، جز آنکه نه به  ایمان عثمان تصریح کرده و نه به‌ کفر عثمان تصدیق کرده‌اند و در  شأن او اخباری مانند «عشرة مبشرة» را پذیرفته‌ اند. به گفته وی، ایشان امامت مفضول را اگر به رضایت فاضل باشد با وجود أفضل جایز می‌شمارند، اما بر پایۀ نقلی از ناشئ اکبر، پیروان واصل بن عطا طرفداران نظریۀ امامت مفضول با وجود أفضل بودند. به هر حال، کتاب الرد علی المعتزله فی إمامة المفضول اثر‌ مؤمن طاق فرضیه وجود تفکر امامت مفضول در میان معتزله را تقویت می‌کند. ملطی در این زمینه آورده است: به زعم فرقه چهارم از زیدیه که معتزله بغداد بودند، علت جایز بودن امامت مفضول بر فاضل، واگذاری جنگ ذات السلاسل به عمرو عاص از سوی  رسول خدا صلی الله علیه و آله با وجود فضلا، مهاجران و انصار  بود. اگرچه ادعای ملطی به سال‌ها پس از عصر امام صادق علیه السلام مربوط است، گروهی از معتزله با پیوستن به زیدیه در قیام  آنان شرکت کردند. در بررسی انگیزه پیوستن معتزله به زیدیه می‌توان به سخن اشعری استناد کرد که گفته است: اصل وجوب امر به معروف و نهی از منکر در صورت امکان و با‌ شمشیر به وقت قدرت داشتن، در میان معتزله جاری بود. بر پایه گزارش‌های موجود در اواخر عهد اموی، بیعتی میان معتزله با زیدیه انجام شده است. اشعری این گروه معتزله را معتزله بصره می‌داند. مسعودی از اینان به عنوان جماعتی از اهل بصره  که به قول معتزله بغداد قائل بودند یاد می‌کند. بنابراین، میان زیدیه پدیدۀ چند فرقه‌ای گسترده بود و اساساً زیدیه به عنوان یک فرقه در نیمه اول سدۀ دوم هجری وجود خارجی نداشته است و اندیشه‌ هایی در این جریان حاکم بود که متأثر از فضای فکری کوفه در سالیان گذشته و کنونی بود. حتی ابوحنیفه که یکی از بزرگ‌ترین نظریه‌ پردازان ارجاء  بود، می‌کوشید نظریه رأی و اجتهاد را میان زیدیه گسترش بخشد و فضائل امیرالمومنین علیه السلام را میان امامیه کم‌ رنگ جلوه دهد. وی در گزارشی از أعمش می‌خواهد تا حدیثی را در فضیلت امیرالمومنین علیه السلام انکار کند. در روایتی عمرو بن قیس ماصر که بتری مذهب به شمار می‌آمد، همراه ابوحنیفه خدمت امام باقر علیه السلام رسیده و از  حضرت پرسشی با رنگ و بوی تفکر ارجاء کردند و گفتند ما هم‌ کیشان و اهل ملت خویش را با  ارتکاب گناهان از ایمان خارج نمی‌دانیم. این روایت افزون بر نشان دادن تأثیر اندیشه ارجاء بر بتریه، رابطه تنگاتنگ ابوحنیفه با برخی از شخصیت‌ های بتریه را نمایان می‌کند. پذیرش رویکرد سیاسی ارجاء از سوی برخی بتریه و شیعیان به دلیل چنین عملکرد هایی سبب شد تا امام صادق علیه السلام این دسته را مرجئة الشیعه بنامد. اساس دیدگاه ابو حنیفه از ارائه ارجاء سیاسی وحدت بخشی میان مسلمانان بود و در مسیر حل مسئله  امامت جامعه به زعم او مؤثر واقع‌می‌شد و نزاع‌های پیش روی جامعه مسلمانان در باب امامت را پایان می‌بخشید، زیرا هیچ  مسلمانی - حتی خلیفه - با ارتکاب گناه کبیره‌ای غیر مؤمن به شمار نمی‌آمد. 📚بغدادی، عبدالقاهر، الفرق بین الفرق، ص٢٣‌. 📚اشعری، ابوالحسن، مقالات الاسلامیین واختلاف المصلین، ص۵٠‌،۳۰،۷۹،۸ 📚 کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج١، ص٢٣٢ و جلد ۲ ص ۲۸۵ 📚شهرستانی، محمد بن عبدالکریم، ملل و نحل، ج١، ص١٨۶‌. 📚ناشئ اکبر، عبدالله بن محمد، مسائل الامامه، ص٢٠٧. 📚ابن ندیم، محمد بن اسحاق، فهرست، ص٢٢۴. 📚ملطی، ابن عبدالرحمن، التنبیه والرد علی اهل الأهوای والبدع، ص٣٠. 📚مسعودی، ابی‌الحسن علی بن الحسین، مروج الذهب، ج٣، ص٢٠٩. 📚مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج٢۴، ص٢٧٣. 📚طوسی، محمد بن حسن، اختیار معرفة الرجال، ص٣٩٠. 📚 نک: اقوام کرباسی، اکبر، «مرجئه شیعه»، نقدونظر، ش۶٧، ص۴١. 📚کاجی، قاسم و رضوی، رسول، بتریه و اندیشه تقصیر، ص ۱۵۵. @BotShenasi