💡الْمُقَصِّرُ فِي حَقِّكُمْ زَاهِقٌ هر چند اطلاعات قابل توجهی از افراد دسته دوم در دست نیست، در برخی منابع افراد ذیل از جمله این افراد به شمار رفته‌اند‌: ربیعه سعدی: از او در باب ارزش والای تولی حسنین علیهماالسلام از رسول خدا صلی الله علیه و آله حدیثی نقل شده است. وی می‌گوید: نزد حذیفة بن یمان رفته و به او گفتم: ما در فضائل امیرالمومنین علیه السلام و منقبت‌های او گفت‌وگو می‌کنیم و اهل بصره به ما می‌گویند: شما درباره امیرالمومنین علیه السلام از اندازه می‌گذرید. سپس او در فضیلت امیرالمومنین علیه السلام حدیثی از حذیفه جویا می‌شود. وقتی حذیفه از سنگینی اعمال امیرالمومنین علیه السلام و ناچیز بودن اعمال همه اصحاب در مقایسه با اعمال حضرت سخن به میان می‌آورد‌، ربیعه می‌گوید: این گفتاری است که نمی‌شود روی آن تکیه کرد و کسی آن را نمی‌پذیرد. علامه مجلسی می‌نویسد وی به حضور حذیفه رفته و به عنوان نماینده پرسش‌ کنندگان، از تقدم و أفضل بودن ابوبکر،  عمر، ابوذر و سلمان در جانشینی رسول الله صلی الله علیه و آله پرسش کرده و خود را از گروه پنجمی دانسته که اعتقادشان در تاریخ ذکر نشده است. عمر بن ریاح بن قیس‌: وی از نخستین بیعت‌کنندگان با امام باقر علیه السلام بود‌، ولی چون در سفرهای حج هر بار در قبال پرسش معین از امام با پاسخ‌های متفاوتی روبه‌رو می‌شد‌، واکنش نامناسبی نشان داد و پاسخ امام را نپذیرفت و در امامت امام باقر علیه السلام شک کرد. او از امامت امام  اعراض کرد و با به چالش کشیدن علم امام در خروج (به قیام) و امر به معروف و نهی از منکر به بتریه گرایش یافت. کشی می‌نویسد: عده‌ای با عمر بن ریاح به بتریه‌ گراییدند. با این نقل قول روشن می‌شود که شخصیت‌ های مهم بتریه امام را واجب الطاعه نمی‌دانستند و علت گرایش عمر و گروهی از شیعه همین امور بوده است. ضمن آنکه از سخن کشی مشخص می‌شود گروهی از مقصره در میان شیعیان و اصحاب امامیه فعالیت داشته و به دلیل همخوانی مواضع سیاسی مقصره با بتریه و بروز اختلاف به بتریه گرایش می‌یافتند‌. ابوعبدالله بلخی: داوود بن کثیر رقی نقل می‌کند که ابو الخطاب، مفضل و ابوعبدالله بلخی در خدمت امام صادق علیه السلام بودند که ناگهان کثیر النوا وارد مجلس شد و از بیزاری و سب ابو الخطاب‌ به ابوبکر و عمر و عثمان شکایت کرد. امام روی به جانب ابوالخطاب کرده و فرمود‌: چه می‌گویی؟ ابو الخطاب سب به آنان را انکار می‌کند. پس از رفتن کثیر النوا، امام آنها (ابوبکر، عمر و عثمان) را غاصب می‌خواند، ولی ابوعبدالله بلخی مبهوت شده و با تعجب به امام نگاه می‌کند. امام صادق علیه السلام می‌‌ فرماید: آیا از حرف‌هایم تعجب کردی و مخالف آن حرف‌ها هستی؟ او می‌گوید: آری. به ظاهر عقیده ابوعبدالله بلخی در نتیجۀ حضور وی در حلقه‌های درسی ابوحنیفه بوده باشد، زیرا بسیاری از طالبان بلخی در عراق ملازمت مجلس ابوحنیفه را داشتند. بنا به نقل صفی الدین بلخی رابطه سه‌گانه میان ابوحنیفه، مذهب ارجاء و  مردمان بلخ به حدی نزدیک بود که بلخ را از آن‌رو که کانون دوست‌داران ابوحنیفه و پیروان او بود، مرجئ‌آباد می‌خواندند. 📚مفید، محمد بن محمد، الإرشاد، ج١، ص٩١. 📚مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج٢٣، ص١١٢. 📚نوبختی، حسن بن موسی، فرق الشیعه، ص۵٩ 📚طوسی، محمد بن حسن، اختیار معرفة الرجال، ص٢٣٧. 📚مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۴٧، ص١١١. 📚مادلونگ، ویلفرد، فرقه‌های اسلامی، ترجمه: ابوالقاسم سری، ص۴٢. 📚کاجی، قاسم و رضوی، رسول، بتریه و اندیشه تقصیر، ص ۱۶۰. @BotShenasi