چند سال پیش یک شب، جوانی وانتی جلوی ماشین منو گرفت و گفت حاج آقا یک سوالی دارم، وقت دارید؟ منم پیاده شدم و گوش دادم. گفت مدتی هست که توی زندگیم گره افتاده، کم میارم، چندتا طلبکاردارم، و...... چکار کنم؟! منم ایشون رو راهنمایی کردم و بعضی توصیه‌هایی که در روایات آمده رو بهش گفتم. بعد دیدم همینطور منتظره کاری براش انجام بدهم، خیلی نا امیده. منم یکدفعه به ذهنم اومد بهش گفتم: الان پولی داری؟ گفت: توی کارت دارم. گفتم: الان نقداً چند حاضری صدقه بدهی؟ گفت پنج هزار تومن! گفتم ده هزار تومن بده، قبول کرد. همونجا باهم رفتیم عابربانک و کارت کشیدیم و پول رو داد به من. منم چون می‌دونستم اگر سریع به دست فقیر برسه، اثرش زودتر ظاهر میشه و اون وقت شب هم جایی نمی‌تونستم ببرم، گفتم بریم این مغازه میوه فروشی نزدیک که هنوز بازبود. اونجا بهش گفتم برو این پول رو بده به صاحب مغازه بگو میوه رایگان بده به مستمند. قبول نکرد و گفت من آشنا هستم و خودت ببر. منم رفتم پول رو دادم به صاحب مغازه و ازش خواستم میوه بدهد به مستمند. (همه این مدت زمان پول برداشتن تا رساندن به صاحب مغازه، کمتر از ده دقیقه شد). همین که برگشتم گفت حاج آقا چکار کردی؟! (اولش ترسیدم چون فکر کردم خیالش رسیده برای خودم برداشتم)، گفتم هیچی دادم به مغازه دار. گفت نه منظورم این نبود الان که شما توی مغازه بودی، یکی از طلبکارهام به من زنگ زد و گفت اون یک میلیون تومانی که از تو طلب داشتم، بخشیدم. با اینکه نیم ساعت قبلش هرچی بهش تلفنی التماس می‌کردم قبول نمی‌کرد. بعد خودش جلوی من دوباره به طلبکارش زنگ زد، گفت چی شد که از طلبت گذشتی؟ گفت همین الان خانمم اومد کنار من و گفت: گناه داره ولش کن از این یک تومن بگذر، برای تو پولی نیست، منم دیدم راست میگه یک دفعه گذشتم. (به همین سادگی) و این اثر عجیب انفاق رو هر دومون دیدیم البته من به آثار انفاق برای رفع مشکلات معتقد بودم، ولی به این سرعت رو اصلا توقع نداشتم. کانال داستان های عبرت انگیز👇👇 @cafedastan