•{
#قشاع🖤🤍}••
#قلم_N
#part_341
_اینو زدم تا حد خودتو بدونی !
اون زنی که ازش داری حرف میزنی ؛ یه روزی تموم دنیام بود که تو زیر گل بردیش !
پس زر زیادی نزن تا خودت و بچتو نبردم پیشش !
قطره اشکی روی دستش چکید که اخماش به هم گره خورد !
با حس طعم خون؛ بی اختیار دستم سمت دستگیره در رفت که زد رو ترمز !
_دختره دیوونه !!
از ماشین پیاده شدم که سریع بطری آب رو جلوم گرفت !
_بگیر !
با حرص آبو گرفتم و مشغول شستن دهنم شدم !
عصبی تکیه داد به ماشین و گفت :
_بار آخرت باشه آرام !
ایندفه بدترشو سرت میارم !
فحشی زیر لب نثارش کردم که رفت و پشت رول نشست !
دستمال کاغذی از جیب شلوارم درآوردم و گوشه لبم گذاشتم ..
بدون حرف سوار شدم ک راه افتاد سمت عمارت کوفتی ..
_________________________
#رادین
سرمو روی عصام گذاشتم ..
+رسول میری یه مسکن برام بگیری؟
قرصام همرام نیست !
_باشه داداش ..
رسول رفت و آقا محمد کنارم نشست ..
_رادین خوبی؟
+بله آقا..
فقط یکم پاهام درد میکنه !
_رادین ..
+جان؟
_حامد باهات حرف نزد؟
+نه آقا ! من رفتم داخل .. دیدم اصن اوضاع خوبی نداره !
هرچی سوال پرسیدم حرف زدم هیچ واکنشی نشون نداد !
تا اینکه ...
بحثمون شد !...
سرمو انداختم پایین که پوفی کشید...
+ببخشید آقا ..
_چیو ببخ...
با باز شدن در اتاق ؛ سمت در خیز برداشتیم !
_آقای دکتر حالش چطوره؟
-کدوم مریض؟
_همونی که الان اوردنش دیگه !
-آهان ..
همون پسر جوونه ؟!
+بله !
_اوضاع خوبی نداره ..
به علت مصرف قرص روان گردان ، مجبوریم معدش رو شست وشو بدیم !
با شنیدن حرف دکتر ؛ ناخودآگاه روی صندلی نشستم !!!
روان گردان ؟!
حامد مگه اهل اینجور کارا بود؟
_قرص روان گردان؟
آقای دکتر اشتباه میکنید !
سری به حالت تاسف تکون داد ..
-نه جناب ! اثر قرص ها هنوزم که هنوزه روی مغزش هست !
لطفا سریعتر رضایت نامه روامضا کنید تا شست و شوی معده انجام بشه !