•{
#قشاع🖤🤍}••
#قلم_N
#part_367
ترجیح دادم بحث رو کشش ندم!
چون اونی که آسیب میدید، من بودم نه اون!
+اوکی ! برو بیرون !
_راحتم ..
+من ناراحتم!
_ناراحت نباش... فردا منو بدست میاری بهم میرسی ...
نفس عمیقی کشیدم و گفتم:
+تو خواب؟
سگ حامد میارزه به صدتای تو !
کفری بلند شد و سمتم خیز برداشت!
مثل رفتارای قبلیش؛ ریلکس بهش خیره شدم ..
قلبم از جا داشت کنده میشد ..
اما به روی خودم نیاوردم!
_اینو تو کلت فرو کن آرام !
خودت خوب میدونی خاطرت برام عزیزه !
دلم نمیخاد نه روی تو نه روی اون بچه حتی یه خط هم بیوفته!!
اگه میبینی انقدر دارم آتیش میگیرم ، بدون داغ دلم تازه شده !
نمیخام توروهم ازدست بدم !
و توهم حق نداری رو حرف من نه بیاری!
+تو کیه منی؟
ننمی؟ بابامی؟
کی هستی که برام تعیین تکلیف میکنی؟
_من هیچی تو نیستم !
اما حق نداری رو حرفم نه بیاری؟
+چرا خب ؟! روانی کردی منو ! دیوانه روانی !
_ببند دهنتو !
بادادی که زد ، پلکام باز و بسته شد!
_مقصر همه اینا خودتی !
خودت باعث شدی که یه راهی برای جاکردن خودت تو قلبم، پیدا بشه !
من بعد یلدا حتی یه نیم نگاه هم به دخترای دورو برم نکردم !
پس حالا دهنتو گل بگیر و روی حرف من حرف نزن !
چون مسئولی درقبال این کارت!!
بلند شدم و روبروش وایستادم!
+کدوم کارم؟
_کاری کردی که من حتی نتونم اسم یلداروهم بیارم !
نتونم برم سر خاکش!
چون دلم جای دیگست !
چون زدم زیر قولم !
قولی که بهش داده بودم!
+به من هیچ ربطی نداره ارسلان !
تو حق نداری زندگی منو با خودخواهی و نامردی نابود کنی !
حامد شوهرمه !
میفهمی؟
یا بی غیرتی تو خونته؟
دستاشو تو جیب شلوارش کرد که بازوهای باشگاهیش، جلوه خاصوجذابخودشونو به نمایش گذاشتن !
_مگه من چیم ازاون ایکبیری کمتره؟
+همه چیت !
عقل که نداری !
خل هم که هستی !
اخلاق هم که نداری !
میمونه یه تیپ ..
که حامد از تو خیلی شیک تره !
_پول و ماشین و خونه چی؟
اخمی کردم!
+منظورت چیه؟
_متاسفم !
برای خودم نه ها !
برای تو !
تویی که با یه انگشتر عقیق آشغالی خر شدی !
+درست صحبت کن!
حد و حدود خودتو بدون ارسلان !
_مگه دروغ میگم؟
اول زندگیت تورو به خونه ای برد که از طرف دولت بهش داده بودن !
البته خب حقشه اون خونه .. بالاخره باید با چهارتا دستگیری آدمای بدبخت فلک زده ، بهش یه خونه هم بدن !
عصبی بود ..
چشماش قرمز بود و رگههای پیشونیش درحال ترکیدن بود!
_ماشینش هم که دولت داده !
خانوادشم اونقدر خسیس و گدا و گودوله بودن که عرضه خرید یه نیم ست طلابرای توهم نداشتن!
بعد تو ...
هعی خدا ..
خنده ای از سر حرص کرد ..
_با چهارتادونه قربون صدقه و انگشتر پونصد تومنی ، خر شدی و وا دادی !
+یه سوال بپرسم ازت؟
_بپرس ! لااقل از وجود همچین آدم بی مصرفی تو زندگیت آگاه میشی !
+پول زیاد و کمبود غیرت ؟
یا غیرت و عرضه زیاد و پول کم؟
پوزخندی زد ..
_فردا میبینمت !