#نوستالژی
#پیام_شهروندان
#کوچه_های_بهاباد
✍ آقای محمدحسن دادگر
این عکسی که از کوچه زئرون گذاشتید وسط کوچه که دوتا دار چوبی بود که میگفتن اینجا در قلعه بهاباد بوده یا در ورودی بهاباد بوده، در خونه حاج گوهر تو پاگردهای چوبی که تو كُنده کنده شده بود، بوز ها کُدوم میکردن بوزو ها زردو
یه تا از کارهای بچگی ما شور دادن کدوم بوز بود؛ یه بار تا چوب فرو کردم تو کنده کدوم بوز کنده شد افتید تگ سر من😬 چهار پنج جام رو بوز زردو گزیده بودن😭 با داد وبیداد و گریه دویدیم خونه بابا حسن که: بوزم گزید، بوزم گزید( البته یه شعری تو عروسی های بهاباد داشتیم میگفتن مورچم گزید کجاتا گزید ووو) بی بی بی فاطی خدا رحمتشون کنه دویدن ننه کجات گزیده؟ گفتم: نمیدونم کدوم بوز کنده شد افتید رو کلم همه جام میسوزه 😒 دویدن در باک بنزین موتور بابا حسن وا کردن یه پارچه ای زدن تو بنزین و بنا کردن این پارچه او بنزینو را رو سر و کله ما کشیدن خداییش دواش بود زودی سوزشش خوب شد 😄
البته قدیم ها مثل بچه های حالا آرایشگاه ما را نمیبردن ماهی یکبار یه تا ماشین چاری رو سرمون میدوندن کلا گر بودیم بلاخره خوابیدیم وقتی بلند شده بودم کله ام شده بود عین کدو دوتا چشمام کور 😎 خودتون تصورش بکند ببیند چی شده بود صبح ها تا چند روز که بلند میشدم جایی را نمیدید🥺
حالا خداییش خویش وقوم کسی غیره ای نیسِّت، بچه که بودیم خیلی بچه او قلبی بودیم آتش میسوزندیم🔥
🆔
@chantehh