#پارت_152
#رمان_آنلاین_نرگس
#به_قلم_زهرا_حبیباله
جواد تو بغل مامانم خوابش رفت .. منم تو ایون کنار مادر جونم نشستم ..مادر جونم روکرد به من
نرگس جان چرا به مامانت نگفتی که حامله شدی
بهش گفتم حالم بهم میخوره بهم چایی نبات داد .
معصومه نرگس چی میگه
آره راست میگه بچم .. گفت من اصلا فکرشو نمی کردم گفتم شاید سردیش کرده
تو خودت سه تا شکم زاییدی اونوقت نفهمیدی .
والا من اینطوری نمی شدم خودت که یادته
اره طبع آدما باهم فرق میکنه
روشو کرد به من .. تو چرا وقتی فهمیدی که حامله شدی به مامانت نگفتی .
ناصر گفت به هیچ کسی نگو بریم آزمایش بدیم مطمئن شدیم هستی برو به مامانت بگو بعدم میگه باید سقطش کنیم .
غلط کرده که گفته .. سقط بچه از زایمان بدتره .. معصومه ببین نرگس چی میگه .. مامانم اومد پیشم نشست .. ناصرچی میگه ؟ .. میگه بچه رو کوتاج کنیم .. کوتاج نه مامان جان ، کورتاژ .. اره همین کورتاژ
مامانم زد پشت دستش رو به مادر جون .. میبینی تورو خدا غلطشو کرده الانم زجرشو بچه من باید بکشه
منم بهش گفتم که بچمو دوست دارم هیچ کاریش نمیکنم .. اشک تو چشمای مامانم جمع شد من بغل کرد الهی فدات بشم عزیزم .. برگه آزمایشت دست منه فردا ببرمت آزمایش بده ببینیم چی میشه
نرگس جان بِپَر ، بِپَر نکن چیز سنگین هم بلند نکن ،ندو .. حرفشو ناتموم گذاشت رو به مادر جون .. دیدی این احمد بیشعور چطوری بچمو پرت کرد تو حیاط .. نگفت یه وقت بلای سر بچه نرگس بیاد .
مامان هولم داد پرتم نکرد من خودم افتادم
مادر جونونم رو به مامانم .. خب معصومه اینقدر پیِ یه کاری رو نگیر حالا که الحمد لله به خیر گذشت ، من صد دفعه به تو نگفتم وقتی شوهرت عصبانیه حرف نزن ، ندیدی احمد چقدر بهم ریخته بود
دست پخت خودشه .. چقدر گفتم نکن .. نرگس بچه است .. دیدی چطوری منو کتک زد ..حالا هم بخوره تا از جلوش زیاد بیاد .. هم بچمو انداخته تو حچل هم ارامش منو گرفته دلم برای نرگسم کبابه بخدا
مادر جون کاری که شده از این به بعد تو باید یه کاری کنی که جلوی بدتر از اینو بگیری .. صبر میکردی اون حالش جا بیاد بعد سرزنشش میکردی نه تو اوج عصبانیتش
چه می دونم منم بهم ریخته بودم اون ناراحت ابروشه من ناراحت عذاب بچم
مامان چه عذابی ؟
مادر جونم صداشو برای مامانم بلند کرد .. پاشو خودتو جمع کن به جایی که به بچه روحیه بدی داری تو دلشو خالی میکنی .
نرگس جان هیچ عذابی .. به این حرفا توجه نکن هیچی نمیشه
بلند شدم رفتم توی اتاق خودم . چقدر دلم میخواست به ناصر زنگ بزنم .. تا اومدم شمارشو بگیرم .. اون زنگ زد ..
الو سلام داشتم بهت زنگ میزدم .. سلام خوبی .. ممنون تو خوبی .. چه خبر نرگس .. بابام یه خورده با مامانم دعوا کرد ، بعدم رفت بیرون .. تو چی دعوات نکردن .. چرا منم خیلی حرف کشیدم .. الان چیکار میکنی حالت خوبه .. اره خوبم تو اتاق خودم هستم .. مامانت کی میبرت ازمایش .. گفت فردا صبح .. هماهنگ کن خودم میبرمتون .. توکه ماشین نداری .. با ماشین داداشم میام .. باشه به مامانم بگم ساعت چند میریم بهت خبر میدم .. نرگس بابات در مورد من چیزی نگفت .. در مورد تو نه .. منو دعوا کردو مامانمو .. نرگس جان اگر کاری داشتی یا چیزی خواستی بهم زنگ بزن .. باشه خدا حافط .. خدا حافظ ..قطع کرد .
صدای پیام گوشی اومد .. بازش کردم ناصر بود نوشته بود دوست دارم عشقم .. در جوابش نوشتم .. انگشت نکن تو چشمم .. جواب داد من با تو هیچ وقت پیر نمی شم عاشق اون همه انرژیتم ..براش پیام دادم فردا بعد از ازمایش با مامانم بریم رها رو ببینیم ؟ جواب داد .. اگر شرایط مساعد بود حتما میریم .. نوشت کاری نداری اوضاع خونه ما مساعد نیست بعدن میبینمت .. نه کاری ندارم بوس بوس .. نوشت.. ای شیطون .. دوباره نوشتم دوست دارم .. یه خورده به صفحه گوشی نگاه کردم ولی دیگه پیام نیومد .
اومدم تو حیاط بوی شامی میومد دلم زیرو رو شد .. صدا زدم
مامان داری شامی درست میکنی ؟
آره
تورو خدا نکن من حالم از بوی شامی بهم میخوره .. تندی اومد حیاط .. باشه عزیزم الان خاموشش میکنم .. اسپند هم دود میکنم بوش بپره .
برگشتم اتاق خودم ...
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
▪کُپی حَرام اَست▪ و پیگرد الهی و قانوی دارد▪
╲\╭┓
╭🌺🍂🍃🌺🍂🍃
┗╯\╲
@chatreshohada
پارت اول👇👇
https://eitaa.com/chatreshohada/1911