🌜🌙⭐️💫🌟✨💫⭐️🌟✨🌙🌛
#خاطرات_شبانه
🗣با مادرم صحبت کردم که مامان نمیخوای یه فکری برام بکنی؟
مادر جون فکر نمیکنی داره دیر میشه ؟
انتظار نداری که بچه ام به جای بابا بهم بگه بابا بزرگ؟...
🌾اگرچه این کار سخت بود ولی بلاخره راضی شدند .
🌱نمیدونید چه حالی داشتم
آخه قرار داماد یا بهتر بگم مرد بشم
🌼از همون نوجوانی کار کرده بودم
و نیاز های خودم را تهیه می کردم
🏡اما حالا دیگه باید یه زندگی رو اداره می کردم .
🌠جلسات خاستگاری مصادف با دهه کرامت بود .
🌿خیلی خوب بود ، دقیقا همون چیزی که میخواستم .
🦋آخه خیلی به خانم حضرت معصومه سلام الله علیها مدیونم .
چراکه حضرت رو واسطه این امر خیر میدونم .
⭐️دوران مجردی هر وقت میرفتم پابوسش با این بانوی کریمه صحبت میکردم و ازشون میخواستم همسری را جلوی راهم قرار بدی که در امر دنیا و آخرت یاری گرم باشه .
🎍جلسه ی اول دو ساعت صحبت کردم
و در تمام این مدت نگاهش از روی گل قالی جدا نشد .
😳حجب و حیا منو متحیر کرد .
📝تک تک حرفام رو که از صحبت و مشاوره ها پیدا کرده بودم نوشتم و با همسرم در میون گذاشتم .
😷جلسه ی دوم هم به خوبی گذشت
که ناگهان آپاندیس خواهرم که باردار هم بودن به مشکل بر خورد .
📌این موضوع به تنهایی چند هفته ای بین ادامه ی مسیر فاصله انداخت .
...به هر سختی بود جلو رفتیم
تا به مهریه رسیدیم
چون شرایط مالی بالایی نداشتم سعی کردم مهریه را به حد توان بزارم
که بعدا از لحاظ شرعی به مشکل بر نخوریم و مهمتر از همه محبت بین دو نفره که الحمدلله بود و الا من اگر میتونستم دنیا رو به پای همسرم میریختم ...
〰خدا رو شکر خانواده ی همسرم هم قبول کردند و الان با تمام شرایط خوب و بد جلو رفتیم .
🏘بعد از دوسال خونه گرفتیم و الان هم که چهار سال میگذره یه بچه ی دو ماهه داریم .
✨خدایا به خاطر تمامی نعمت هات ممنونم✨
🌟دعای خیر ما بدرقه ی راه شما است 🌟
@chejorishod❣