💠 ولايت على، نه على را دوست داشتن كه فقط على را دوست داشتن است. يعنى تنها على را حاكم گرفتن و تنها او را دوست داشتن و اين ولايت و سرپرستى است كه معاويه و احمد حنبل و جرج جرداق و و و از آن بهرهاى ندارند.
💠 كه حاكم در درون آنها و محرك در وجود آنها امر على و دستور على نيست؛ كه هواها و حرفها و جلوهها در آنها حكومت دارند.
💠 معاويه گر چه على را دوست دارد، ولى سلطنت را بيشتر از على خواهان است و دوستدار آن است. و احمد حنبل گر چه براى على شعر مى سرايد اما حكومت ديگرى را به عهده دارد. و جرج جرداق گر چه از على مىنويسد، اما براى على نمىنويسد؛ كه محركى ديگر دارد و عاطفهاى فقط او را به چرخ انداخته است.
💠 اما مالك؟ اين مالك است كه ولايت على را به عهده دارد و اين بار گران را به آسانى مىكشد. چرا؟ چون در درون مالك، ديگر هواها و غريزه ها حرفها و زمزمههاى زنهاى عرب جلوههاى پررنگ و برق دنيا حاكم نيست، اينها كوچكتر از اين هستند كه در روح بزرگ مالك موجى و حركتى ايجاد كنند.
💠 او به ولايت رسيده و از نعمت ولايت برخوردار است. نشستن و ايستادن و آمدن و رفتن و دوست داشتن و دشمن داشتن او همه از سمت ولىّ كنترل مىشود؛ نه از طرف هواها و حرفها و جلوه ها.
📚 غدیر، ص ۱۳
🆔👉
@cheshmeyejarie