🎤👈 عبدالرضا هاشمی ارسنجانی
✅ یک روز وقتی در خانه استاد صفایی رحمة الله علیه سرم را روی بالش گذاشتم، به دیوار ها و بند میان آجرهای کرم رنگ نگاه میکردم که نگاهم به سقف افتاد، سقف قدیمی و قشنگی بود.
✅ با خودم فکر کردم: کافیه با یک خرج سبک، رنگ و روی اینجا رو عوض کنی و طوری درش بیاری که هر کی اینجا میاد نه تنها فراری نشه، بلکه لذّت هم ببره.
✅ از طرفی هم خودم بنّایی بلدم و گچ کاری هم که خرج زیادی نداره، پس تمومه. فقط مونده یه کسب اجازه از حاج آقا که اون هم دلیلی نداره که مخالفت کنه، تازه خوشحال هم میشه که سر و وضع اینجا آبرومند بشه.
✅ صبح وقتی استاد صفایی آمد، عرض کردم: اگه اجازه بفرمایید من میتونم با کمی خرج، به سر و وضع این زیرزمین برسم و از این حالت بیرونش بیارم.
✅ در ضمن اوستا عمله هم که نمیخواد، خودمون هستیم کار میکنیم. نظر شما چیه؟
✅ ایشان گفتند: اینجا با همین اوضاعش کفاف عمر ما رو میکنه. ما اگه میخوایم برسیم باید کمی به خودمون برسیم و یه دستی به سر و روی دلمون و خودمون بکشیم که خیلی واجب تره، پس
برو انرژی خودت رو جایی صرف کن که ارزشش رو داشته باشه.
📚 رد پای نور، ج ۱ ص ۶٠
🆔👉
@cheshmeyejarie