💠 انسان از سنگ، از خاك، از خورشيد، از شاخهها و درختها، جلوتر است اما نه جوشش دارد و نه رويش و نه جنبش و نه شكوفه و نه كوششى.
💠 سنگها فجر داشتهاند و شكافته شدهاند، اما من فجرى نداشتهام و نجوشيدهام. خاكها اين همه روياندهاند، اما من رويشى نداشتهام. خورشيدها، اين همه حركت و جنبش، اين همه بخشش و دهش داشتهاند، اما من هيچ نورى و حرارتى و هيچ شورى و جنبشى، نيافريدهام.
💠 وقتى هنگام بهار، به باغ مىرفتم و شاخهها را غرق در شكوفه مىديدم، راستى شرمم مىآمد كه چندين بهار بر ما گذشته و هنوز چوبيم ... ولى چوبهاى مرده شكفتهاند و در گُل، غرقند.
📚 روش نقد، ج ۱، ص ۴۷
🆔 کانال👈
https://eitaa.com/cheshmeyejarie