دوستانه‌ها💞
🍃🍃🍃🌸🍃 #ثریا ولی این پسر انقد اصرار کرد و قهر و دعوا که دلم نیومد ، گفتم بچه یتیمه من نزارم به م
🍃🍃🍃🌸🍃 ، اسماسادات گفت با مادرتون صحبت کرده و گفتن که این دفعه جواب خانواده مثبته ولی من با خودم فکر کردم شاید این دفعه هم میخوان شما رو مجبور کنن بهش نگاه کردم و گفتم من خبر نداشتم و قرار نیست زن کسی بشم .گفت اگر شما بگی نه منم دلم نمیخواد زنی که دلش با من نیست بشینه سرسفره عقد باهام بشینه ولی منتظر میمونم تا شما دلت با من راه بیاد.ثریا خانم من اگر گفتم شما رو میخوام محض برو روی شما نبوده ، می‌دونم اگر غیر شما بیاد یه خان و خانزاده ای میاد که لابد میخواد داهاتی بودن مادرم و یتیم بودن خودمو بزنه تو سرم . من شما رو محض این می‌خوام که دیدم چجوری پای زندگی و بچه‌تون وایستادین ، دلم میخواد اگر فردا بچه ای داشتم و خودم نبودم مادر بچم مثل شما باشه نه مثل مادر خودم که بعد رفتن بابام مهرشو گرفت و منو گذاشت رفت،از پشت سر صدای شکر اومد که سلام داد و با هادی رفتن . ذهنم درگیر حرفای هادی بود با خودم فکر کردم این دیگه چجور دوست داشتنیه که خانم جان بهش جواب بله رو داده و میگه اگر تو میگی نه نمی‌خوام اومدم خونه و همش منتظر بودم تا خانم جان بگه به اسماسادات جواب مثبت داده ولی من هر چی بیشتر منتظر میموندم بدتر بود و مامان هیچ حرفی نمی‌زند،اخرش طاقت نیاوردم و دو تا لیوان چایی بردم برای خانم جان و گفتم چه خبر؟ خانم جان انگار که منتظر باشه لیوان چایی رو برداشت و گفت سلامتی دخترم خبر نداری که چیشده ، گفتم چیشده؟ با خوشحالی گفت دو سه روز پیش محمدرضا جوری مهتاب تو خونه زده که همسایه ها متوجه شدن ، اسم محمدرضا که میومد ناخودآگاه حالم بد میشد .گفتم این خوشحالی داره مادر من؟ مامان بهم نگاه کرد و گفت اگر یکی دست رو شهابت بلند میکرد از ته دل آرزو نمی‌کردی دستش بشکنه؟ برای تو خوشحالی نداره ولی برای من داره ، نمیدونی چقدر جیگرم خون شد روزی که فهمیدم حامله ای و این پسره بی غیرت روت دست بلند کرده . بعدشم گفت ولش کن اصلا از این پسره حرف نزنیم اوقاتم تلخ میشه ، چاییشو سر کشید و گفت میگما ثریا خونه شکر به کجا رسیده ؟ گفتم هنوز کار داره ،یه سرتکون داد و گفت درسته دلم از کار شکر سیاه شده ولی خدا خیرش بده این هادی رو چقدر دستش به خیره ، همه کارای شکر همین بچه انجام داده خندیدم و گفتم آره واقعا دستش درد نکنه ،مامان که دید اوضاع مناسبه گفت اتفاقا باز اسماسادات فرستاده بود پی یه جوابی از تو ، منم گفتم جواب من و باباش که مثبته کی بهتر از آقا هادی شما باز اگر ثریا پشت پا نزنه به بختش و تن و بدن و من باباشو نلرزونه 🌼🌼🌼🌼