🕓🕔♥️🕑🕗 عطر دیسکوارد را اسپری کردم به اطرف یقه دیپلمات پیرهنم. با عجله دو رج از موهایم را تاب دادم بر روی پیشانی، آخرین نگاه دخترکشم را نثار آینه کردم و رفتم به استقبالش در ولنتاین! رسیدم به بالین خاتون زندگیم و نشستم بهر تماشای نیمه ی دیگر ماه که تصویرش روی تخت خواب افتاده بود. یکی از چشمهایش را به زور باز کرده بود، هنوز گیج خواب بنظر می رسید. صدایش بریده برید به گوشم رسید: +محمد...؟! چشمش که باز شد، به جای تصویر من با یک خرس پشمالو روبرو شد. انگار برق سه فاز او را گرفته بود، لبخندی بزرگ بر لبهایش مهمان شد و دو تا چشمش از حدقه بیرون آمده بود که در گوشش فریاد زدم: -هپی ولنتاین! گوشه لبش هر لحظه به خنده ی فرمالیته ای تغییر فرم می داد و با حالت خجالت زده ای گفت: +ممنون، اما... به مکث کوتاهش امان ندادم، یک شکلات برداشتم و چپاندم در دهانش. نگاهش گیج تر از همیشه بود. شکلات را که خورد نگاه بامحبتش را، مزدم را، بلاخره داد! +محمد؟ -جانم... جان دلم! جانم... جانم... +مهرت، عشقت روی سرم، روی جفت چشمم اما تو که میدانی ولنتاین فرهنگ مسیحی هاست! -حالا چه عیبی دارد آدم به هربهانه ای به سرکار علیه اظهار ارادت کند؟ عشق که تایم ندارد! +بهانه هایمان رنگ و بوی دین حضرت محمد (ص) را بدهد، آنوقت نور علی نور نیست محمد؟! -نقطه ضعفم را میدانی ها +اختیار داری... خب چکار کنم! به جان عزیزت نمیتوانم ببینم این ولنتاین با ظاهر خوشگل و موشگلش چهار نفر را می کشاند به سمت یک دین تحریف شده، آن وقت من بشینم و در گوشه ی اتاقم شاسخین را بکشم در آغوش! نمیتوانم ببینم این ولنتاین شیک و پیک شده چهار نفر دیگر را می کشاند به کوچه و خیابان تا روابط رل آلودشان را تازه کنند و من شکلات هایم را دانه دانه مزه مزه! رگ غیرتم از کنارهای یقه دیپلمات داشت بیرون می زد، خونم به جوش آمده بود. مثل یک آدم کور که دنبال عصاست، نگاهش کردم -بیشتر بگو، بیشتر بگو... میخواهم دردم بگیرد... درد دین بگیرم... بیشتر بگو! +آخ محمد! گفتی درد! ولنتاین بطرز نا آشکاری در بردارنده ی رابطه دوستی آزاد یا پیوندهای دوستی بیرون از خانواده هست. در واقع کنایه ای به رابطه آزاد میان دوجنس است و آن را به میپذیرد. درد ندارد؟! -پس بگو چرا بازارش بین گیرل فرند،بوی فرندها داغ تر هست... پس بگو! +خداروشکر که تو آنچه را میبینی، انکار نمیکنی اما بعضی ها با اینکه دو جفت چشم دارند و می بینند، باز پیغام فرهنگی، سیاسی، اجتماعی ولنتاین را نادیده میگیرند. نگاهی به ساعت شماطه دار روی دیوار انداخت و با تلخند گفت: بله! عشق تایم ندارد اما اگر این تایم، این به اصطلاح ولنتاین، اسلامیک تایم را ناکوک کند چه؟ می ارزد؟ سکوت معناداری کرد و ادامه داد: +حتی... حتی آن ها که تاچند وقت پیش درد پهلوی فاطمه را داشتند، امروز درد دین ندارند...! با جمله ی آخرش، بیچاره ام کرد. فلفور آن شاسخین گنده بک را به گوشه ای از اتاق پرتاب کردم بعد جزء به جزء وجود فرشته اش را خوب نظاره کردم و معترف شدم: -از خدا خواسته بودم یکی را به من ارزانی کند که بوی دختر پیغمبر بدهد. راستی؛ امروز صبح تو چقدر خوشبو شدی خاتون! _______ ⇱ ڪلیــڪ ڪنید ⇩⇩⇩ 💟 @clad_girls