♨️ / یک سحر جانسوز 😔 های شما 👇👇👇 شب جمعه ۱۳ دی ماه از مسافرت اومده بودیم.صبحها برای نماز که بیدار میشدیم معمولا گوشی رو چک میکردم ولی اون روز به خاطر خستگی بعد نماز زود رفتم دوباره خوابیدم.تا ساعت ۹ که همسرم بیدارم کرد گفت پاشو سردار سلیمانی رو ترور کردن!!!نمیدونم چرا اون لحظه چون کلمه شهادت رو نیاورد فکر کردم شاید زخمی شده سردار....از روی تخت پریدم و تلویزیون رو روشن کردم و با دیدن چهره سردار در همون لحظه اول دنیا روی سرم خراب شد و زدم زیر گریه...حس یه بچه یتیم رو داشتم که تموم امیدهاش ناامید شد....دیگه نفهمیدم چی شد فقط سردار رو از پشت اشکها میدیدم....دخترم بیدار شد و حیرون از تفاوت حال ما از دیشب تا امروز....گفت مامان دیشب که خوشحال بودی چی شده؟؟؟؟در حد فهمش بهش توضیح دادم آدمای بد حاج قاسم که آدم خوبی بوده رو کشتن...از اون روز میگه من حاج قاسم رو دوست دارم و وقتی من گریه میکنم میگه مامان گریه نکن حاج قاسم پیش خداست و مامیریم پیشش😭😭😭😭 💠➖➖➖➖➖💠 شبش دیر خوابیدم سرحال بودم ولی یکهو دلشوره عجیبی به دلم افتاد بیخیال شدم چون قبلا اینطور حس هایی داشتم گرفتم خوابیدم صبح بیدار شدم و به پذیرایی رفتم خودم رو کش و قوس میدادم صدای اخبار بلند بود ولی توجه نکردم پرسیدم سر صبح جمعه چه خبره باز اینهمه سر و صدا واسه چیه مامانم گفت سردار رو شهید کردن گفتم چییی؟ سردار؟ کدوم سردار؟ گفت حاج قاسم! سلیمانی! باور نکردم فکر کردم میخواهد سر به سرم بگذارد گفتم اصلا دروغگوی قشنگی نیستی شوخی بیمزه ای بود خدا نکنه همین که سر سفره نشستم نگاهم به تلوزیون خورد انگار سواد نداشتم نمیتوانستم بخوانم و بفهمم دنیا برایم ایستاد شناخت کاملی از سردار نداشتم ولی نوکر اسم و رسمش بودم اندوهی که این خبر برایم داشت شاید بیشتر از غصه خبر فوت خوانواده و دوستانم و عزیزانم بوده باشد 2 روز تمام چشمانم از اشک خشک نشد مادرم التماس میکرد تمام کنم اما نمیشد باورم نمیشد که دیگر نیست حتی نمیتوانستم لعن کنم باعث و بانی این اتفاق را هنوزهم که هنوز است بعد از یکسال منتظرم اخبار بگوید اشتباه بوده و ان پیکر و ان دست برای سردار نبوده بگوید سردار سالم است و تا چند وقت دیگر مصاحبه اش پخش می شود.... هنوز هم که هنوز است با شنیدن اسمشان چشم هایم خیس میشود 💠➖➖➖➖➖💠 سلام جمعه صبح بود و چون روز شنبه امتحان نوبت اول ریاضی داشتم رفته بودم کلاس ریاضی حدودا ساعت هشتو نیم نه بود که کلاسم تموم شده بود و سرکوچه منتظر پدرم بودم تا بیاد دنبالم گوشیمو در اوردم و واتساپ مو چک کردم دیدم اکثر مخاطبم عکس سردار رو گذاشتن پروفایلشون من واقعا فکر میکردم تولدی و جشنی چیزی باشه اصلا فکرم سمت شهادت و... نرفت حتی اینم بگم من سردار رو به اندازه ای که الان میشناسم اون موقع نمی‌شناختم فقط چند باری ایشون رو توی اخبار دیده بودم و چیز زیادی ازشون نمیدونستم وقتی بابام اومد یه سلام عادی کرد و حرفی نزد رفتم خونه دیدم تلویزیون روشنه و... اجیم توی حال بود و پرسیدم چیشد گفت سردار شهید شد خدامیدونه یه لحظه خندیدم گفتم الکی نگو اصلاا باورم نمیشد وقتی باور کردم همینجوری یه ریز گریه میکردم (((من واقعا سردار رو زیاد نمی‌شناختم)) اما عجیب براشون گریه میکردم واقعا نمیتونم حالمو بگم که بعد از شهادتش ن چقدر دلتنگش ن شدم هر شب با اخبار براشون گریه میکردم 😭😔 ❤️🖤💔 حاج قاسم بعد از شهادتش بد جوری توی دل مردم نفوذ کرد چقد مرد بزرگ و عزیزی بودن❤️💚 💠➖➖➖➖➖💠 همین که شنیدم پاهام سست شد و افتادم و سرگیجه گرفتم از وقتی که شنیدم هر لحظه منتظر یه اتفاق بد بودم اصلا احساس امنیت نمی کردم هی به بیرون نگاه میکردم و اصلا باورم نمیشد مثل بچه ای که مادرش رفته هی اخبارو جست و جو میکردم و تا وقتی که به تشییع جنازه نرفتم باورم نمیشد 😭😭😭 🆔 @Clad_girls