📚 ♥️ ... اوست که مى آفریند، مى میراند و دوباره زنده مى کند حیات مى بخشد و برمى انگیزد... جد من که از من برتر بود، زندگى را بدرود گفت. پدرم که از من بهتر بود، با دنیا وداع کرد. مادرم و برادرم که از من بهتر بودند، رخت خویش از این ورطه بیرون کشیدند. صبور باید بود، شکیبایى باید ورزید، حلم باید داشت... تو در همان بى خویشى به سخن درمى آیى که:برادرم! تنها زیستنم! تو پیامبرم بودى وقتى که جان پیامبر از قفس تن پرکشید. گرماى نفسهاى تو جاى مهر مادرى را پر مى کرد وقتى که مادرمان با شهادت به عالم غیب پیوند خورد. تو پدر بودى براى من و حضور تو از جنس حضور پدر بود وقتى که پرنده شوم یتیمى برگرد بام خانه مان مى گشت.وقتى که حسن رفت ، همگان مرا به حضور تو سر سلامتى مى دادند. اکنون این تنها تو نیستى که مى روى،این پیامبر من است که مى رود، این زهراى من است ، این مرتضاى من است ، این مجتباى من است. این جان من است که مى رود.... با رفتن تو گویى همه مى روند. اکنون عزاى یک قبیله بر دوش دل من است ، مصیبت تمام این سالها بر پشت من سنگینى مى کند. امروز عزاى مامضى تازه مى شود. که تو بقیه الله منى ، تو تنها نشانه همه گذشتگانى و تنها پناه همه بازماندگان... حسین اگر بگذارد، حرفهاى تو با او تمامى ندارد....سرت را بر سینه مى فشارد و داروى تلخ صبر را جرعه جرعه در کامت مى ریزد:خواهرم ! روشنى چشمم ! گرمى دلم ! مبادا بى تابى کنى ! مبادا روى بخراشى ! مبادا گریبان چاك دهى ! استوارى صبر از استقامت توست . حلم در کلاس تو درس مى خواند، بردبارى در محضر تو تلمذ مى کند، شکیبایى در دستهاى تو پرورش مى یابد و تسلیم و رضا دو کودکند که از دامان تو زاده مى شوند و جهان پس از تو را سرمشق تعبد مى دهند. راضى باش به رضاى خدا که بى رضاى تو این کار، ممکن نمى شود. در این شب غریب ، در این لحظات وهم انگیز، در این دیار فتنه خیز، در این شبى که آبستن بزرگترین حادثه آفرینش است ، در این دشت آکنده از اندوه و مصیبت و بلا، در این درماندگى و ابتلا، تنها نماز مى تواند چاره ساز باشد. پس بایست !... قامت به نماز برافراز و ماتم و خستگى را در زیر سجاده ات ، مدفون کن . نماز، رستن از دار فنا و پیوستن به دار بقاست . نماز، کندن از دام دنیا و اتصال به عالم عقبى است . تنها نماز مى تواند مرهم این دل افسرده و جگر دندان خورده باشد. انگار همه این سپاه_مختصر نیز به این حقیقت شیرین دست یافته اند.... 🖤گخیمه هاى کوچک و به هم پیوسته شان مثل کندوى زنبورهاى عسل شده است که از آنها فقط نواى نماز و آواى قرآن به گوش مى رسد. سپاه دشمن غرق در بى خبرى است ، صداى معصیت ، صداى عربده هاى مستانه ، صداى ساز و دهلهاى رعب برانگیز، به آنها لحظه اى مجال تامل و تفکر و پرهیز و گریز نمى دهد. کاش به خود مى آمدند؛... کاش از این فتنه مى گریختند، کاش دست و دامنشان را به این خون عظیم نمى آلودند، کاش دنیا و آخرتشان را تباه نمى کردند، کاش فریب نمى خوردند؛ کاش تن نمى دادند؛ کاش دل به این دسیسه نمى سپردند. اگر قصدشان کشتن حسین است..، با ده یک این سپاه هم حادثه محقق مى شود.... مگر سپاه برادرت چقدر است چرا اینهمه انسان ، دستشان را به این خون آلوده مى کنند؟ چرا اینهمه آمده اند تا در سپاه کفر رقم بخورند؟ چرا بى جهت نامشان را در زمره دشمنان اسلام ثبت مى کنند؟ 💢نمى گویى به شما کمک کنند، شما از یارى آنها بى نیازید، خودشان را از مهلکه دنیا و آخرت درببرند. جان خودشان را نجات دهند، ایمان خودشان را به دست باد نسپرند. یک نفر هم از اهل جهنم کم شود غنیمت است. این چه جهالتى است که دامن دلشان را گرفته است؟ این چه جهل مرکبى است که سرمایه عقلشان را به غارت برده است ؟ چرا راه گوشهایشان را بسته اند؟ چرا راه دلهایشان را گرفته اند؟ انگار فقط خدا مى تواند آنان را از این ورطه هلاکت برهاند. باید دعاکنى برایشان.... ..... 🆔@clad_girls