روزي در منزل نشسته بوديم، شهيد، فرزندمان، محمدباقر را در بغل داشت دو نفري با او بازي کرديم. در اين هنگام خانمي با يک پسر بچه اي که بعدها فهميدم همسر شهيد نصرالله عباسي مي باشند وارد منزل ما شدند. ضمن سلام و احوالپرسي، همسرم با ديدن آنها به احترام بلند شد و فرزندش محمدباقر را زمين گذاشت و پسر بچه ي همراه آن خانم را بغل گرفت و نوازش کرد، محمدباقر ناراحت شد و گريه کرد. پس از اينکه آن خانم از منزلمان خارج شد از او پرسيدم: چرا اين طوري کرديد و محمدباقر را با اين وضع زمين گذاشتيد؟ من اول آن خواهر را نشناختم، شهيد در جوابم گفت: «اين خواهر همسر و بچه ي همراهش هم فرزند شهيد نصرالله عباسي است و اگر من محمد باقر را در مقابل او بغل مي کردم ممکن بود که دل شکسته شود، لذا من به اين خاطر اين کار را کردم.» بعد از اين بود که فهميدم من را و معرفت يک انسان بزرگ چقدر وسيع و گسترده است. 🌸 کوله پشتی راوی 🆔 @cole_ravi ┄┅═══✼🍃🌺🍃✼═══┅┄