بغض فروخفته یک ملت ✍ حمید بُردخونی روزنامه اصفهان زیبا؛ پنج‌شنبه ۱۳ دی‌ماه ۱۴۰۳؛ صفحه ۸ «انگار فرشته‌های آسمانی دورش حلقه زده‌اند»، «پدر در خونه مثل کوه می‌مونه». پدر... غرق خواندن کامنت‌های کاربران درباره‌ی «حاج قاسم» بودم؛ همان کامنت‌های روزهای اول شهادت سردار سلیمانی. کاربری با بیتی از سعدی می‌گوید «مجلس تمام گشت و به آخر رسید عمر/ ما همچنان در اول وصف تو مانده‌ایم سردار عزیزم». چیزی که نظرم را جلب می‌کند، حضور فعال کاربران افغانستانی است. «شهادتت مبارک سردار. همیشه ماها می‌گفتیم خدا کنه سردار تو افغانستان هم بره امنیت اونجا رو برقرار کنه. پیش خودم می‌گفتم خدا کنه [شهادتش] دروغ باشه». نگاهم به کامنت کاربری از اهل سنت می‌افتد. «من یک افغانستانی هستم و اهل سنت. ولی قلبم درد گرفت». در کنار ویژگی‌های معنوی و جایگاه حاج قاسم در برقراری امنیت منطقه، کاربرانی به ویژگی‌های رفتاری ایشان توجه کرده‌اند. «سردار سلیمانی نه آدم حزبی بود نه آدم سیاسی. یک سرباز وطن بود. سال‌ها برای امنیت ما جنگید. خوشحالی یا ناراحتی افراد در فقدانش سنگ محک مناسبی است برای وطن‌دوستی یا وطن‌فروشی! نقل انقلابی و غیر انقلابی نیست، نقل ایران و ایرانی است». یکی از کاربران او را معدود بازماندگان نسل بی‌ریای دفاع مقدس می‌داند. «از معدود بازماندگان نسل انسان‌های پاک و صافی بود که صالحین عاشق او بودند و مفسدین راهی بر عیب‌جویی او نداشتند». همین خصلت‌های پسندیده بود که حتی اردشیر زاهدی زبان به تحسینش باز می‌کند و می‌گوید «به سردار سلیمانی افتخار می‌کنم». کاربران به مناسبت‌های مختلف یاد او را زنده می‌کنند و این کار را وظیفه‌ی خودشان می‌دانند. «یاد حاج قاسم رضوان‌الله تعالی را همیشه زنده نگهداریم». اما چرا او زنده و همچنان محبوب است؟ یکی از روانشناسان کشورمان در این باره نوشته بود: «سلیمانی قهرمان واقعیِ چند دهه مبارزه با کشوری است که برای تأمین انرژی و سلطه‌ و شادی کشورش، از آن‌طرف دنیا به همه‌جا سرک می‌کشد، کشورها را اشغال می‌کند، آدم‌ها را می‌کشد، آواره می‌نماید. سپس با همان هژمونی رسانه‌ای چنان در میان قربانیانش سندروم‌ استکهلم می‌سازد تا عاشقش باشند. که چه؟ تا بیشتر غارتشان کند. راز محبوبیت سلیمانی در میان مردمان خسته از مسابقه‌ی اشرافیت و فاصله‌ی طبقاتی دقیقاً همین چیزی است که گفته روی قبرش بنویسند. چیزی که مردم هم خوب آن را می‌فهمند و هم به خوبی بود و نبودش را در هر کسی تشخیص می‌دهند. سلیمانی بغض فروخفته‌ی ملتی است که از مرداد سی‌ودو از دخالت‌های امریکا رنج می‌کشد. بغضی که او نه فقط در گلوی ایرانی‌های شیعی، که در کردها و عرب‌ها و افغان‌ها و هندی‌ها و سنی‌ها و ایزدی‌ها و مسیحی‌ها و باقی می‌دید و برای رهایی‌شان تلاش می‌کرد. هر نقدی هم که به او داشته باشید؛ آیا می‌توان چنین چیزی را نادیده گرفت؟»¹. این مصراع مولانا چه‌قدر با زندگی او قرابت دارد: «مرگ هرکس ای پسر همرنگ اوست». روحش شاد و یادش گرامی. ¹. قسمتی‌ است از نوشتهٔ استاد بزرگوارم دکتر محسن زندی. @commentnegari