🍃🌱به نام خداوند عدل و حکیم🌱🍃 ✍ تعارض سرمایه و کار در نظام سرمایه‌داری: ۲، راه‌حل سوسیالیستی کارل مارکس در بخش پیشین دیدیم که مشکل لاینحل نظام عبارت از تعارض بین سرمایه از یک سو و حقوق کارگر و دیگر مصالح مثل سلامت محیط زیست است. دلالت این تعارض مشخص است: منبع سودآوری در اقتصاد سرمایه‌داری، غیر از مهارت و مدیریت صاحب سرمایه، استثمار دیگر عوامل تولید است. استثمار عوامل تولید از طرف سرمایه‌دار با هدف کسب سود انجام می‌شود. ❓حالا با یک پرسش اساسی رو به رو می‌شوم: آیا سودآوریِ سرمایه‌گذاری واقعاً مستلزم استثمار مخرب نیروی کار و طبیعت است؟ یا مقصر طلب سودآوری بیش از حد است؟ 🧮 اما اگر برای سودآوری بخواهیم حدی اخلاقی و معقول قائل شویم باید قاعدتاً شأن عوامل تولید را تعیین کنیم که در هزینه و درآمد سرمایه‌گذاری مؤثر هستند. شأن نیروی انسانی (کارفرما و نیروی کار) شامل نقش، نیازها و حقوق‌شان است. شأن سرمایه ناظر به حق و سهم‌بری از آن است. 💪طبق نظریهٔ ارزش ، اقتصاددان یهودی آلمانیِ قرن نوزدهم، سود سرمایه در حقیقت متعلق به کار است چون کار است که مواد اولیه را به کالا تبدیل می‌کند. از نظر او صاحبان سرمایه بخشی از ارزشی که کار کارگر ایجاد می‌کند را تصاحب می‌کنند و این منشأ ظلم به کار و افزایش سرمایهٔ کارفرما می‌شود. ⚖ مارکس ریشهٔ این استثمار را سرمایه و ابزارهای تولید و عدم مالکیت کارگران بر این عوامل می‌دانست. راه حل از نظر او جامعه‌ای بود که در آن سرمایه در اشتراک همه است و به طبقهٔ خاصی تعلق ندارد و درآمد افراد متناسب با کار آن‌ها است نه سرمایهٔ شخصی‌شان. در چنین شرایطی سودْ عادلانه بین اشخاص جامعه توزیع خواهد شد. تحلیل مارکس، بعد از دو قرن یکه‌تازی و جنایات لیبرال سرمایه‌داری، هم از بعد منطقی و هم احساسی جذابیت ویژه‌ای داشت و سرمنشأ بزرگ‌ترین جنبش سیاسی-اجتماعی از زمان رفرماسیون مذهبی در قرن ۱۶ شد. اما مثل جنبش رفرماسیون مصائب زیادی ایجاد کرد و نهایتاً در شوروی شکست خورد. 💡در این نوشته‌ها نمی‌خواهم به آن جنبه‌های کمونیسم شوروی که شاید معلول عملکرد اشخاصی مثل استالین یا وضعیت تاریخی روسیه یعنی عقب‌ماندگی صنعتی آغازین بود بپردازم. بلکه دقیقاً می‌خواهم علل عدم توفیق نظریهٔ ارزش مارکس را به رغم معقول بودن نسبی آن توضیح دهم که در شوروی هم مصداق داشت. منتظر بخش‌های بعدی این سلسله نوشتجات در دانش حیاتی باشید 🙏 @criticalknowledge