🌷💔داداش‌ابــراهـــیـــم 🇵🇸
•تصور کن چه درهم گشت آنجا چهره ی ثانی •همان موقع که احمد‌ گفت یارب "عادِ مَن عاداه" •تصور کن که میلرزید دستان «عتیق» از خشم •کنارش از حسادت میکشید از سینه عثمان آه.. •تصور کن که آن سو آرام میخندید •که بالا میرود در دست گرم آفتابی، ماه...